تجریش ناتمام را قبلتر از
پنج ستاره (بیستاره) دیدم؛ وسطهای تابستان امسال؛ اما به دلیل فشار کاری مضاعف در محیط کار هیچگاه فرصت پیدا نکردم دربارهاش بنویسم و به دوستان توصیه کنم به تماشای این اثر سینمایی بسیار خوب بروند. اگر بخواهم فیلم را در چند جمله توصیف کنم، نقل به مضمون میشود: نبش قبر کردن؛ نبش قبر خاطرات؛ نبش قبر گذشتهها؛ نبش قبر شاخههای از زندگی که به دلایل و ملاحظات مختلف آنها را پیگیری نکردهایم و اکنون فرصتی دست داده است تا مروری اجمالی به آدمها و حوادث آن شاخهها و نتایج تصمیمات ما در آن لحظه داشته باشیم. خصوصاً وقتی گذر زمان همه چیز حتی نگرش ما به وقایعی که گذشته اتفاق افتاده و یا امکان وقوع آن وجود داشته تغییر دادهاست.

امیر (
محمدرضا فروتن) و سرور (
شقایق فراهانی) شب عید سال 1390 بعد از 20 سال همدیگر را میبینند. سالها قبل علاقههایی بین آنها وجود داشته ولی به تشکیل زندگی مشترک ختم نشده است. این دیدار مجدد سبب میشود تا آنها به دنبال دیگر دوستان مشترکشان نیز بگردند.
وقتی کارگردان فیلم اپیزودیک توقیف شده
روایتهای ناتمام، فیلم جدیدی بسازد و این فیلم بعد از سه سال خاک خوردن در آرشیو تهیه کننده بر عکس فیلم قبلی به روی پرده برود؛ این یعنی باید رفت به تماشای حاصل آن اثر پیشتر موقوف و اکنون رفع توقیف شده! با این ایده تقریباً غیرمنطقی ولی دلانگیز رفتم سینما و پس از تماشای فیلم در پرده جادویی بعد از مدتها ضد حال خوردن در انبوهی از فیلمهای رنگارنگ ایرانی با خوشحالی و آرامش خاطر از سالن بیرون آمدم. انگار که تفکر منطقی داشتن راجع به آثار سینمایی کار بیهودهای است و آدم باید بعضی اوقات بیگدار به آب بزند تا از خوشیها بهرهمند گردد!
تجریش ناتمام داستانی استعاری است که در دیالوگها و قصهپردازی نمادسازیهای ظریفی هم انجام میدهد. در نیم ساعت اول فیلم نوعی ادای دین به صنعت رو به زوال تئاتر و تماشاخانههایش روایت میشود؛ خصوصا به دلیل پیشینه تئاتری کارگردان (
پوریا آذربایجانی) این تراژدی در جمعبندی ذهنی مخاطب قطعیت مییابد. اما این روایت همگن انتقادی و استعاری تا انتهای اثر ادامه دارد. به گونهای که هنگام ترک سالن سینما غصه از بین رفتن ارزشها و نمادهای فرهنگی و هنری جمعبندی روایی قصهگو است.
یکی دیگر از المانهای داستان تجریش ناتمام نوستالژیهایش است. از موسیقی و صدای
فرهاد تا دیالوگ مشهور
هامون؛ ترافیک تجریش؛ خرید شب عید و موارد بیشمار دیگر. این فضای دراماتیک ذهنی از دیدن عنوان فیلم آغاز میشود و در طول فیلم در کنار استعارههای داستانی تکامل مییابد. به عقیده نگارنده کارگردان در تأویل نوستالژیک مخاطب با دستمایه درام عاشقانه مفاهیم و مباحث جدیدی و یا چالشبرانگیزی عرضه نکرده اما این فضاسازی برای بیان دیگر سرنخهای رواییاش بسیار سودمند بوده است. برای مثال مواجهه امیر و سرور با تغییرات فرهنگی و اجتماعی دیگر دوستانشان و یا نمایشنامهای که اجرای مجدد آن با توجه به گذشت این همه تغییر گسترده در دستگاههای فرهنگی، مردم و حتی مخاطبان پر و پا قرص تئاتر بعید است.
پینوشت: همانند سایر نقدهای نگارش شده در این وبلاگ لازم است تأکید شود که نقطهنظرات نگارنده عموماً مربوط به خط سیر داستانی فیلم بوده و در خصوص جنبههای فنی و هنری اثر صاحبنظران باید نظر دهند و این نوشتار در این خصوص موارد مشخصی را ارائه نداده است و علاقهمندان به نقد فیلم میتوانند برای نمونه به
اینجا و یا
اینجا مراجعه داشته باشند.
متن خوبی بود
با تشکر از شما