گفتگوهای ما درباره چرایی و چگونگی زندگی بیشتر اوقات رنگ و بوی فلسفی به خود میگیرند و ممکن است ساعتها، روزها و حتی ماهها و سالها فکر ما را به خود مشغول نماید. با توجه به اینکه ورود به بحث این گزارههای فلسفی واقعاً دشوار و پیچیده است، پرداختن به جنبههای مختلف زندگی خارج از حوصله این نوشتار میباشد. هرچند واقع شدن هر کدام از ما در جریان غیرقابل کنترل زندگی نهایتاً نمیتواند ما را از تفکر نسبت به این موضوعات برهاند اما در این نوشتار نگارنده تلاش میکند با رویکرد وقایع نگاری تصویر سادهای از طول و عرض زندگی خودش تا این لحظه عرضه نماید.

وضعیت فعلی خیلی از ماها در خصوص زندگی روزمره به نظر شبیه به شکل بالا است. با توجه به اینکه کل روز ما بین این دوضعیت (کار کردن ـ زندگی کردن) به نسبتهای مختلف تقسیم میشود شاید دستهبندی درستی باشد. هر چند من چندان با آن موافق نیستم. به نظرم این تصویر همه واقعیت را درباره زندگی نشان نمیدهد. بلکه آن را به قاعدهای جهانشمول و قابل فهم برای همه مردم تقلیل میدهد. پیشتر در
مطلبی کیفیت در زندگی را گمشده دوران زیست خودمان تلقی و پیرامون آن مباحثی را مطرح کرده بودم. به نظرم اولین چیزی که در تصویر فوق به شکل زیرکانهای پنهان شده همین موضوع است. کیفیت زندگی اندازه حرکت پاندولوار ما بین زمانهایی است که کار میکنیم و زمانهایی که قرار است به اصطلاح زندگی کنیم. هرچه این اندازه حرکت بیشتر باشد پاندول زندگی ما طول و عرض ارتفاع بیشتری پیدا میکند. البته در اینجا قوانین فیزیک دقیقاً صادق نیستند و تلاش برای کسب کیفیت زندگی بهتر لزوماً نتایج مطلوبی به همراه نخواهد داشت. بیهوده نیست که از قدیم گفتهاندهر که بامش بیش؛ برفش بیشتر. در نتیجه ضمن تأکید بر آرا و نظرات
نوشتار قبلی میخواهم بحث در خصوص پاندول افقی (Life-Work) را متوقف کرده و به موضوع دیگری بپردازم: پاندول عمودی رؤیاها و علاقهمندیها ـ واقعیتها و رخدادها.
شکل بالا تصویری نمادین از همه رؤیاها، علاقهمندیها، رخدادها و واقعیتهای زندگی من تا به امروز را نمایش میدهد. همانطور که از ظاهر شکل پیداست در هر دوره از زندگی من علاقهمندیها و رؤیاهایی در خودآگاه و ناخودآگاه ذهن من وجود داشته است. اینکه چقدر این علاقهمندیها از وقایع و رخدادهای زندگی نشأت میگیرد قابل بحث است اما آنچه مسلم است این است که واقعیت وجودی من ناشی از ترکیب اینچنین مقولاتی میباشد و به فراخور رخدادهای روی زمین زندگی جهت رؤیاها و علاقهمندیهای فرد تغییر مییابند. هرچند ممکن است برخی از این علاقهمندیهای مرزهای روزمره زندگی را به مانند سفری در زمان بپیمایند و در دورههای مختلف زندگی همچنان برای فرد به عنوان یک دغدغه ذهنی مطرح باقی بمانند. مانند ابرهایی که با وزش باد جای خود را تغییر میدهند و لزوماً محتوای درون آنها دستخوش تغییرات بنیادی نمیشود. پاسخ به این سئوال که آیا رؤیاها و علاقهمندیها تماماً محصول وقایع روی زمین هستند و یا عوامل دیگری در آنها دست دارد دشوار است. اما جای جستجو به دنبال پاسخ این سئوال، پرسشهای مهمتری در ذهن من جاری میباشند؛ اینکه آیا ممکن است در ادامه زندگی رؤیاها و علاقهمندیهایی که به دستاوردهای زمینی منتهی نشدهاند به کل محو شوند؟ یا اینکه آیا رؤیاها و علاقهمندیهایی که در ذهن ما به صورت دغدغه دائمی درآمدهاند وقایع روی زمین زندگی را تغییر نمیدهند؟ و اگر تغییرات دو طرفه است آیا ایجاد یک پاندول متعادل بین این دو شدنی و از آن مهمتر درست و صحیح است؟ اینها پرسشهای جدید ذهن من هستند که ممکن است برای هرکدام از ما پیش آمده و یا پیش بیایند. رویکرد ما در یافتن پاسخ این پرسشها فردی و وابسته به تجربیات و عمق باور و تلاش ما برای تحقق رؤیاها و علاقهمندیهایمان بر روی زمین زندگی بستگی دارد و نمیتوان در مورد آن به یک و یا چند قانون کلی دست یافت. اما یک و یا چند الگو چطور؟