دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

پشت دیوار ندامت

به نقل از داستان «پشت دیوار ندامت» منتشر شده در خانواده ای در صراط مستقیم

به قلم آقای کمالی


چند روز پیش مجددا اتفاق جالبی برای ساجده خانم افتاده بود که بنا به عبرت آمیز و پند آموز بودنش تصمیم دارم برای شما نیز تعریف کنم. معلم کلاس نیامده بود و بچه ها بیکار بودند. ساجده خانم هم بی توجه به شلوغی کلاس در گوشه ای نشسته بود و سعی می کرد با مرور درسهایش از فرصت بدست آمده نهایت استفاده را ببرد و وقتش را به بطالت از دست ندهد. ولی متوجه شد دوتن از همشاگردی هایش به نام های آتوسا و روزیتا با هم مشغول پچ پچ کردن هستند و ساجده موفق شد در بین حرفهایشان کلمه کافی شاپ را بشنود و چون می دانست متاسفانه این دو از تربیت خانوادگی صحیحی برخوردار نیستند. تصمیم گرفت به هر نحو که شده جلوی کار بد آنها را بگیرد و مانع از آن شود که آن دو با نادانی و جهالت آبروی خودشان را ببرند و رسوای خاص و عام شوند. بنابراین نزد آن دو رفت و گفت: من شنیده ام که شما می خواهید به کافی شاپ بروید و من نیز تصمیم دارم همراه شما بیایم! آن دو قبول کردند و بعد از تعطیلی مدرسه هرسه به سمت کافی شاپ راه افتادند. هنگامی که می خواستند داخل شوند روزیتا گفت :
ـ ساجده خانم ! به نظرم بد نیست که شما چادرتان را بردارید چون هیچ کسی در کافی شاپ با چادر نیست و ما اگر با چادر باشیم در جمع انگشت نما می شویم!
و ساجده در پاسخ گفت :  چادر بهترین و نیکوترین پوشش برای بانوان مسلمان است و من دلیلی نمی بینم  چادرم را بردارم . زیرا  برخلاف نظر شما حجاب مصونیت است و نه محدودیت!
وقتی داخل شدند ساجده متوجه شد که فضا پر از دود سیگار است و عده ای دختر بدحجاب به طرز زننده ای همراه با چندین پسر لا ابالی و هوسباز نشسته بودند و در ضمن صدای موسیقی غربی هم به گوش می رسید. ساجده به سمت صاحب آنجا رفت و گفت: اقا اگر ممکن است این موسیقی را قطع کنید.
ـ ولی خانم این موسیقی هیچ ایرادی ندارد و ارامش بخش هم هست!
ـ طبق قوانین اسلام موسیقی خلاف و شنیدنش هم گناه است و شما که نمی دانید خواننده خارجی آن چه می گوید؟ شاید در حال توهین به مقدسات و دعوت مردم به گناه و هوسبازی باشد ! شما اگر دوست دارید در اینجا موسیقی پخش کنید می توانید از موسیقی های اسلامی مانند تواشیح استفاده کنید تا مردم واقعا ارامش بگیرند و لذت ببرند.
آن اقا گفت ولی من این موسیقی را دوست دارم و می خواهم بشنوم و ساجده هم در پاسخ گفت: این استدلال شما مثل حرف آن کسی است که در کشتی نشسته بود و می گفت من فقط جای خودم را سوراخ می کنم و با بقیه کاری ندارم!
صاحب کافی شاپ که می دید حرف حساب جواب ندارد مجبور شد که موسیقی را قطع کند. ساجده با دیدن منو و قیمت ها به آن دو گفت: چرا شما این کار را می کنید و این همه پول صرف این کار بی معنی می کنید؟ مگر خوردن چای در محیط گرم خانه چه اشکالی دارد که شما اصرار دارید در امد یک روز پدر زحمت کشتان را صرف خوردن قهوه بکنید! آن هم در این محیط ضد اسلامی و زننده!
آن دو گفتند که حقیقت این است که ما چند روز پیش با دو تا پسر دوست شده ایم و قرار است که ان دو هم به اینجا بیایند. ساجده مملو از خشمی مقدس و پاک شده و به آن دو دختر نادان گفت: هیچ می دانید چه کار زشتی مرتکب می شوید؟ شما خودتان را بازیچه دو آدم هوسباز کردید و قطعا پس از مدت کوتاهی گوهر عفت تان را که بزرگترین سرمایه مادی ومعنوی یک زن است از دست خواهید داد!
ولی آن دو گفتند: نه ساجده خانم! این دو قرار است که با ما ازدواج کنند! و ساجده هم در حالی که لبخند معنی داری بر لب داشت پاسخ داد: حال من وقتی آنها به اینجا آمدند به هر دوی شما ثابت می کنم که اینطور نیست و در اینصورت آیا حرف من را قبول می کنید؟
هر دو گفتند البته که قبول می کنیم!
پس از مدت کوتاهی دو تا پسر که وضعیت ظاهری بسیار زننده ای داشتند و پیراهن های جلف استین کوتاه پوشیده بودند وارد شدند و خودشان را مازیار و خشایار معرفی کردند و سر میز آنها نشستند.
ساجده به آن دو گفت من دوست این بچه ها هستم و خواهش می کنم قبل از هر چیزی به دوتا سئوال کوچک من جواب دهید و آن دو گفتند مانعی ندارد.
ساجده گفت: ایا اگر شما خواهرتان را در این محیط ببینید که خدای نکرده با یک پسر نامحرم نشسته بود و در جواب شما می گفت که ما می خواهیم با هم ازدواج کنیم چه واکنشی نشان می دادید؟
آن دو گفتند که قطعا واکنش بسیار سختی نشان می دهیم زیرا ازدواج آداب و رسومی مثل خواستگاری و ... دارد و این ادعای پسر دخترها که برای معاشرت شان دلیل ازدواج می آورند حرف یاوه ای بیش نیست!
ساجده لبخند معنی داری زد و ادامه داد:
ـ حال شما حاضر هستید با یکی از دخترهائی که در میزهای کناری و  اطراف ما نشسته اند ازدواج کنید؟
هر دو مجددا پاسخ دادند که: البته خیر! زیرا  دختری که در این محیط باشد دیگر تکلیفش معلوم است و هیچ فرد عاقلی با چنین دختر خرابی ازدواج نمی کند!
سپس ساجده رو به روزیتا و  آتوسا کرد و گفت: آیا حقیقت امر به شما روشن شد؟
آن دو گفتند از تو متشکریم ساجده خانم که ما را متوجه نیرنگ این دو فرد هوسباز کردی و سپس به آن دو پسر گفتند:
ـ ما متوجه شدیم که حرف و عمل شما با هم متفاوت است و ما حاضر نیستیم با چنین ادمهای دروغگو و نیرنگ بازی معاشرت کنیم و سپس با خشم و ناراحتی از آنجا دور شدند ...
آن دو پسر هوسباز که تازه متوجه شده بودند چگونه رسوا شده اند و دیگر دروغ گفتن هیچ فایده ای ندارد از شرمندگی و خجالت سرشان را پائین انداخته بودند و دیگر هیچ حرفی نمی زدند...
در بیرون از کافی شاپ روزیتا به ساجده گفت :
ـ ساجده خانم شما امروز ثابت کردید که یک دوست حقیقی هستید و اگر شما نبودید معلوم نیست که چه بلائی سر ما می آمد و حال اگر امکان دارد یک کتاب خوب برای ما معرفی کنید تا با مطالعه آن آگاهتر شویم و بدین ترتیب دفعه بعد نیرنگ چنین افرادی را  نخوریم!
ساجده هم گفت: کتاب پشت دیوار ندامت یا انتهای دوستی های خیابانی را به شما توصیه می کنم تا با خواندن آن متوجه آخر و عاقبت چنین کارهائی بشوید!
واقعا ای کاش جوانان ما به حدی از دانائی برسند که متوجه چین بی احتیاطی هائی بشوند و دیگر ما شاهد چنین اعمال زشت و زننده ای نباشیم!
به امید آن روز!


پی نوشت: مطالب و مباحثی که آقای کمالی در وبلاگ «خانواده ای در صراط مستقیم» به تناوب از سال 1386 تاکنون نگارش نموده کم و بیش همگی از یک خط سیر مشخصی تبعیت می نمایند و لذا قبل از اینکه در بخش نظرات فحش و بد و بیراه نگاشته و یا تمجید و تعریف بفرمایید، بد نیست سری به مرجع اصلی زده و کمی با ادبیات این نویسنده مرموز آشناتر شوید.