سراپا اگر زرد و پژمردهایم ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود ما دیدهایم اگر خون دل بود ما خوردهایم
اگر دل دلیل است آوردهایم اگر داغ شرط است ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان گردنیم اگر خنجر دوستان گردهایم
گواهی بخواهید اینک گواه همین زخمهایی که نشمردهایم
دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر بردهایم |
 شعر از: قیصر امینپور |
پینوشت:شعر «سربلند» قیصر را خیلی دوست دارم. هیچوقت کهنه نمیشود و خیلی دقیق حس نوستالژیک دهه شصتی من را اغوا میکند. حال و هوای آخر پاییزم خیلی وقتها شبیه حس شاعر مانند یک گیجی بین سرافکندگی ناشی از اشتباهات و اعتماد به نفس ناشی از تأیید حسها و فکرهایم است. طبق معمول هر زمستان سرد موقع شمردن جوجهها سر رسیده و سبد ما هم که مثل همیشه خالی مانده؛ حالا به دلیلش کاری نداشته باشید؛ فرض کنید بیعرضهگی ما بوده (چشمک)؛ به جاش از شعر لذت ببریم و سودای بهار داشته باشیم در صد روز پیش رو ...
می خواید یه جوجه کاغذی درست کنید بندازین توش ;)
البته اگه نقاشی بلد هستین
ما هم احتمالا همین کار رو کنیم.
الان جناب امید نیک این طورین:
(که یعنی تو کف ِش بمانید).
و ما این طوری:
" نمیگمش" جا موند!!
سلام
"اگر دل دلیل است ما آوردهایم" این مصرع رو اشتباه نوشتی لطفاً اصلاح کن به این شکل:
"اگر دل دلیل است آوردهایم"
در مورد جوجه هم ان شاءالله شما هم یه مرغ درست و حسابی و چاق و چله توی اون سبدت می ذاری.