به جای حرفهای کلیشهای همیشگی فقط میخوام بگم که خیلی خستهام، خیلی فراتر از اون خستگی که مثلا 7 یا 5 یا 3 سال قبل بهش دچار بودم ...
به نقل از مطلب «درد بیدرمان غریبی» منتشر شده در شماره سیزدهم هفتهنامه نگاه پنجشنبه مورخ 1 تیر 1391 به قلم سیدعلی میرفتاح با اندکی تلخیص و تغییر نسبت به متن اصلی
مهاجران غریباند، اما غریبی همان مهاجرت نیست. مسافر هم غریب است، اما سفرنکرده غریب کم نداریم. به هر کس بگویی «حدیث غربت» یا از سفر و تبعید و نفی بلد و مسافرت و مهاجرت میگوید یا تکهای شعری از اخوان که اشاره دارد به «این در وطنِ خویش غریب» را برایت میخواند. ظاهراً غربت و وطن بیش از آنچه فکر کنیم به هم مربوطاند و غریب یا دورافتاده از وطن است یا بخت برگشتهای است که در وطنش جا و مکان ندارد. غربت اما به زبان هم ربط دارد. جایی که کسی حرف آدم را نفهمد و آدم هم حرف بقیه را نفهمد، جز غربت چه نامی میشود بر آن نهاد. بیرفیقی و تنهایی هم با خودش غربت میآورد. آدم تنها غریب است و غریب هم همیشه تنهاست. تلخترین مفهوم غریبی وقتی است که آدم از سوی هموطن و همزبان و قوم و خویش و خانواده و رفیقانش درک نشود. |
 |
وقتی میگوییم «غریب» توی ذهنمان تصویر یک
آدم غمگین تنهای بییار و رفیق شکل میگیرد که از رفیقانش جدا افتاده و از
کاروانش جامانده. غریب توی ذهن ما کسی است که در یک بلاتکلیفی حیرتانگیز
گیر کرده و نه راه پس دارد و نه راه پیش؛ نه در مسجد دهندش ره که رند است؛
نه در میخانه کین خمار خام است. غریب کسی است که نه رویی در وطن دارد و نه
در خانهاش دلشاد است ...
اما حقیقت این است که غریبی عمیقتر و گستردهتر از این تصویری است که به ذهن ما متبادر میشود. غریب شاعری مثل مهدی اخوان ثالث است که کلی رفیق دارد و شعرش کلی خواهان دارد و کلی عاشق و طرفدار دارد و زنش هم مثل پروانه دورش میگردد و همه برایش سر و دست میشکنند و اشعارش را حفظ میکنند و برای هم میخوانند و نقد میکنند و پایین تابلوهای نقاشی گران قیمتشان مینویسند و عکس و پوسترش را به دیوار خانه میزنند ... اما به عوام اگر بگویید، میگویند امثال ایشان خوشی به زیر دلشان زده و از بس کار نکردهاند و زحمت نکشیدهاند، به حقیقت درک نکردهاند که یک من ماست چقدر کره میدهد، ادای غریبی و افسردگی در میآورند و خودشان را لوس مینمایند. اگر یک بار توی خیابان تنگشان بگیرد هم عاشقی از یادشان میرود، هم بیپولی و هم غربت. غربت بیش از آنکه یک وضعیت رقتبار باشد، یک دکان دونبش است که هنرمندان و شاعران پشت دخلش میایستند و غر میزنند و نفسناله سر میدهند ...
 | غربت به مناسبات هم هست. همانقدری که کناس در بازار عطاران غریبی میکند و
بیهوش میشود و نفسش بند میآید، عطار هم در محضر مقنیها پس میافتد. بحث
غربت در اصل بحث سهم ما از غربت است؛ بعضیها سهم بیشتری دارند و بعضیها
سهم کمتری. طبق فهم ما سهم غلامحسین ساعدی از غربت چندین برابر سهمی است که
به ما رسیده. شاید اگر ما هم آلاخون والاخون پاریس و لندن بشویم، خیلی زود
به مرز خودکشی برسیم. حال آنکه اینهمه ایرانی در غربت میزنند و میرقصند و
برای تعطیلات به وگاس میروند و پز انگلیسی حرف زدن و زیادی لهجه گرفتن
میدهند. احتیاجی به فیلم بازی کردن و با سیلی صورت را سرخ کردن نیست. رنگ رخساره
خبر میدهد که بیشتر مهاجران خوش و الکی خوش و شاد و فربه و کیفورند. خاصه
آنها که از جیفه دنیا سهم بیشتری دارند، وضعشان بهتر است. فقر که بیاید افسردگی هم به ضمیمهاش میآید و ایضاً غربت. از پول و وضع
اقتصادی نباید غافل شد که مادر همه بدبختیها و بیچارگیها همین بیپولی و
نداری است. |
شاعران غریبند و شاعران فقیر غریبتر. اتفاقاً مناسبات دنیا هم طوری است که شاعران و معلمان و نویسندگان و هنرمندان، به طور معمول وضع مالی خوبی ندارند و گرفتاری معاش تا دم مرگ آنها را رها نمیکند. متأسفانه نداری در دنیای امروز اعتماد به نفس آدم را زائل میکند. کسی که هیچ پولی ندارد به مراتب اوضاعش بهتر از کسی است که کم پول دارد. پول کم آدم را برای ورود به هر کاری میلرزاند. آدم بیپول تکلیفش معلوم است. آدم پولدار هم جنس غربتش با همه فرق دارد. نه اینکه جنس غربت پولدارها بدلی باشد بلکه آنها ناخواسته گرفتار سانتیمانتالیسماند. البته این حرف تا حدودی درست است اما پول خیلی جاها به داد آدم میرسد و آدم را اطز وضعیت خطرناک میرهاند. با پول خیلی چیزها میشود خرید و این روزها حتی درصدی از عشق را همی میشود خرید. گیرم این عشق بدلی و دروغی باشد. اما بالأخره صورتی از عشق است. اما فقر که بیاید ... خدا نصیب نکند. فقر تنها و تنها برازنده آن وارستگانی است که از رعونت پای بر سر هستی مینهند. آنهایی که در لباس فقر کار اهل دولت میکنند استثنائاتی هستند که بیرون از حوصله غربت ما و یادداشت ما قرار دارند.
غربت با سن و سال هم رابطه دارد. بعضی سنین مثل انبار افسردگی منتظر یک جرقهاند. ژانپل سارتر جملهای دارد که اگر گسترشش بدهیم نهایت غربت آدمی را نشان میدهد. او درباره ساعت سه بعد از ظهر میگوید که برای انجام بعضی کارها زود است و برای انجام بعضی کارها خیلی دیر شده است. بعضی سنین هم حکم همین سه بعد از ظهر را دارند. مثلا این سن و سالی که من هستم توقف در سه بعد از ظهر است. از یک طرف جوانی با همه شادابی و غفلتهایش سپری شده، از یک طرف پیری و مرگانتظاری هنوز فرا نرسیده. تکلیف جوان معلوم است، ایضاً تکلیف پیر، اما میانسالی لعنتی توقفی است در سه بعد از ظهر. همین بلاتکلیفی است که پدر صاحببچه آدم را در میآورد و آدم را به مرز انزوا میکشاند. در بین مهاجرین هم از همه بدبختتر و بیچارهتر همین آدمهای میانسال هستند که نه زبان یاد میگیرند، نه به مناسبات آن دیار گردن مینهند و نه میتوانند از پس سادهترین کارها بر بیایند. گاهی که از بعضی چیزها به ستوه میآیم و شیطان زیر گوشم زمزمه میکند که بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش، خیلی زود به خودم نهیب میزنم که در میانسالی که نمیشود پیتزا دلیور کرد. برعکسش جوانها در خارج خر را با خور میخوردند و مرده را با گور ... این تلاش بیحاصل برای معاش ما را غریبتر کرده؛ بخشی از این غربت میتواند انگیزه درک هنرمندانه شود و باعث شود که بنویسیم و شعر بگوییم و قصه بسازیم. اما بخش دیگرش دارد فرسودهمان میکند و کمرمان را میشکند...
با اینکه ظاهر جمله مخالف آموزه های چپی ماست ولی واقعا فکر می کنم بخش زیادی حس بدبختی آدم از کم پولی میاد. چون جتی بر حس آدم راجع به موفق بودنش تاثیر می گذاره. برای من این حس عدم موفقیت یه چیز مرگ باره. به شدت می تونه زمینم بزنه. با پول می تونی آدم هایی که دوست داری رو پیش خودت بیاری و شادشون بکنی اگه حواست باشه. یه عده می گن عشق رو نمیتونی با پول بخری. به نظر من مزخرفه. با زحمت یکسان معمولا با پول موفق تری!
به نظرم تو دام بحث اینا خوش و خندانند بحث حق حرف زدن ندارن نیفت. خیلی از این ایرانی ها دارن کارهای پایین تر از سطح خودشون تو ایران می کنند این برای غرور آدم کشنده س. خیلی هاشون احساس شهروند درجه دوم می کنند. اینا رو نمیان به تو بگن. ولی خوب بله می تونن برن کلاب یرقضن.
این بحث ساعت سه بعد از ظهر خیلی خوب بود. راستی نمی خوام بگم درمان همه دردها خارج رفتنه. ولی ما برای شروع تو خارج پیر نیستیم. آدم یه مدرک بگیره راه میفته. نترس ازش اگه داری به این راه فکر می کنی
بسیار زیبا فرمودید که «با زحمت یکسان معمولا با پول موفق تری» ـ چشمک
به از ایران رفتن فکر نمیکنم، بحث سن و سال نیست. مشکل جای دیگهای است. موفقیت و پولدار شدن و خوشبختی یه بحثه، خستگی از درگیری با زندگی هم یه بحث دیگهاست. خیلی خستهام و به استراحت نیاز دارم اما وقت ندارم. مثل یه مسابقه است که جایزه رو به بهترینها میدن، و تو الان میدونی جزو 100 تای اول هم نیستی چه برسه به سه تای اول. دیگه فرقی نمیکنه به چه دلیل صدم شدی، چون چیزی که برات مهمتره و محتملتر اینه که نتیجه تغییری نمیکنه ولی باید به دویدن ادامه بدی یه وقت دویستم یا سیصدم نشی ...
85632032854بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.top885.ccz.ir
اول تاکید می کنم که منظورم صرفا طرفداری از گزینه خارج رفتن نیست.
اتفاقا اگه آدم بتونه برای تحضیل بره مثل همون حرفیه که راجع به سربازی می زدیم. یک دوره استراحته تا بینه کجا قرار داره. البته این خودش مسئله ای که بعدش ادم کار خوب پیدا کنه یا نه.
میفهمم خستگی ای که می گی رو. خیلی ملموس و دقیق گفتیش . البته به نظرم آدم می تونه راه سربالایی رو که توش خسته شده، به راه صافتر تغییر بده. یعنی در نهایت کمتر خسته شه. خودم نمی دونم چه راهی بهتره. من از دوره گشتن برای کار اینجا نگرانم خودم، در نتیجه نمی دونم میشه به عنوان یه راه خوب مهاجرت رو توصیه کرد یا نه. خدا لعنتشون کنه که یک گزینه موجه برای همه مهاجرت شده
امید داشتم به این حرفت امروز فکر می کردم "دیگه فرقی نمیکنه به چه دلیل صدم شدی، چون چیزی که برات مهمتره و محتملتر اینه که نتیجه تغییری نمیکنه ولی باید به دویدن ادامه بدی یه وقت دویستم یا سیصدم نشی ...". خیلی خوب حسش رو توضیف کردی. آدم واقعا احساس می کنه که دنیا چقدر ناعادلانه س. هرچند هیچ وقت به ما قولی نداده بود که عادل باشه
جز موافقت و مرافقت با شما حرف دیگری نیست عزیز. دوران بدی را دارم پشت سر میذارم و خستگی و یأس امانم را بریده و گهگاه خون بالا میآورم تا با قلم به مرکبش زده و چند خطی بنویسم بر روی این دیواری که خیلی هم آزاد نیست دکتر جون
یه روزی وقتی از خانواده م دور بودم، فکر می کردم غربت یعنی کنار خانواده نبودن...
یه روزی وقتی عاشق شدم و عزیزم توی شهر من نبود فهمیدم نه، وقتی خانواده مثل پروانه هم دورت بگردن، اگه اون شخص خاص پیشت نباشه حتی تو شهر خودت غریبی،..
یه روزی وقتی رونده شدم، حس کردم غربت یعنی بدون گفتن دلیل تنهات بذارن...
یه روزی به خودم اومدم که دنبال حس غریب همه چیز بودم، غم غریب کوچه های باریک، غم غربت خونه های قدیمی، عکس های قدیمی که تو خونه ها به دیوار بود و سال به سال کسی نگاش نمی کرد، بعضی قسمت های شهرم که هزارنفر روزی هزار بار از کنارشون رد می شدن و هیچ دقتی بهشون نمی کردن، من که غم غریبی یه روز آزارم می داد، شدم استاد کشف غربت هر چیزی که ته گلوی آدم بغض میاره...
اگه هنوز چیزی باشه که آدمو آزار بده، مثل غم غربت یا خستگی، یعنی هنوز انقدر خورد و خمیر نشده که درد سِرِش کرده باشه، یعنی مفهوم "تغییر" هنوز تو زندگیش حاکم، فقط دنبال راهش می گرده، که حتما پیدا میشه :)
ما غریبیم در این شلوغی شهر و تنهایی پوکمان کرده و خالی شدهایم از هر نوع احساس خوشبختی و آرامش. گاهی شبها گریه میکنیم و گاهی بیهوشیم از روز سختی که برای نداشتن لحظهای تنهایی با هر بازیچهای خودمان را سرگرم کردهایم تا شبش...
Which Erectile Drug Is The Cheapest <a href=http://bneatar.com>cialis</a> Amoxicillin Chlamydia Single Dose Accutane Online For Sale <a href=http://propecia.mdsmeds.com/finasteride-propecia.php>Finasteride Propecia</a> Amoxicillin Dosage Adult Comprar Cialis Espana Online <a href=http://kamagra.mdsmeds.com/kamagra-buy-online.php>Kamagra Buy Online</a> Stendra 50mg Free Doctor Consultation Buy Kamagra 100mg <a href=http://inderal.mdsmeds.com/propranolol-online-no-prescription.php>Propranolol Online No Prescription</a> Tricks To Last Longer Viagra Original Rezept <a href=http://accutane.inpills.com/buy-generic-accutane.php>Buy Generic Accutane</a> Buying Tetracycline From India Levitra Funziona Per L'Eiaculazione Precoce <a href=http://drisdol.com>cialis</a> Preisvergleich cialis generika 20mg Amoxicilline Pantoprazole <a href=http://elc4sa.com>Cheap Viagra</a> How To Buy Cialis Cheap