دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

بزرگراه گمشده (Lost Highway)


پیش درآمد: در چند هفته گذشته بحثی پیرامون ضرورت توجه به سلیقه مخاطب در هنر و ادبیات در مطلبی در همین وبلاگ و همچنین خارج از دنیای مجازی مابین خودم و گروههای مختلفی از دوستان جریان داشت که در آن تلاش شده بود تا نهایتاً در خصوص معیارهای موفقیت یک اثر هنری جدا از مقوله کیفیت و اصالت آن به مقوله مخاطب نیز توجه داده شود. متأسفانه و یا خوشبختانه رسیدن به یک جمع‌بندی مشخص در این راستا در رهگذار بحث‌های انجام شده، میسر نشد و لذا همچنان ذهن نگارنده معطوف به موضوع باقی مانده است.
چند شب پیش بعد از حدود ده سال فیلم بزرگراه گمشده  (اثر دیوید لینچ) را برای دومین تماشا کردم (برای مطالعه چندین نقد خوب در رابطه با این فیلم به اینجا و اینجا مراجعه نمایید) و با توجه به سابقه کارگردان در خلق آثار سورئالیستی پیچیده و مبهم، به نظرم رسید پیرو بحث‌های انجام شده در چند هفته اخیر، بررسی هنری و ادبی این فیلم (از منظر مخاطب‌شناسی) خالی از لطف نباشد. لذا دست به کار جستجو در میان آرشیو مجله‌های فیلم خودم و البته موجود بر روی اینترنت شدم تا چندین نقد و بررسی در خصوص این فیلم دلهره‌آور 135 دقیقه‌ای بیابم؛ که در ادامه این نوشتار مکاشفات بنده آورده شده است.


«۱» نوشت: جدا از بحث‌های فنی و جلوه‌های تصویری و موسیقیائی که من در آنها صاحب‌نظر نیستم، داستان این فیلم (برای اطلاعات بیشتر در خصوص داستان فیلم اینجا را کلیک نمایید) خیلی پیچیده و سورئالیستی است. مجموعا هفت تا هشت شخصیت اصلی و مکمل درگیری‌های نمادین این اثر را تشکیل می‌دهند که از جنبه دیالوگ و میمیک ظاهری و جنبه‌های رفتاری افراد قابل درکی نیستند. آدم خود به خود به یاد فضاسازی‌های کافکایی در مسخ یا محاکمه می‌افتد که مخاطب به سختی حتی با منظور نویسنده مواجه میشود، حالا درک موضوع و همراهی و یا ضدیت با دیدگاه وی بماند پیشکش. از این رو اصلا تردید ندارم که این اثر در بحث درک داستان به سختی می‌تواند با مخاطبش ارتباط برقرار کند.

«۲» نوشت: مکاشفات داستانی در بزرگراه گمشده عملکردی شبیه جعبه سیاه دارند. یعنی کارگردان بسیار بی‌پروا به بیننده می‌گوید: «به تو مربوط نیست چگونه» اما الان فرضا فرد مادیسون در حال ورود به یک متل در کنار بیابانی هست که در بالای درب آن نوشته شده «هتل بزرگراه گمشده». اینکه وجود چنین بزرگراهی و جنین هتلی حتی در قالب همان داستان هم مقبول و شدنی نیستند نادیده گرفته و حرف‌ها چندپهلو زده می‌شود. برای همین درک منظور از حوصله مخاطب عام بیرون می‌رود و آنوقت اسلاوی ژیژک‌ها باید نقد بر آثار لینچ بنویسند، چون افرادی با درک رئال‌تر از زندگی اصلاً نمی‌توانند با فیلم ارتباط درستی برقرار کنند که راهنمایی‌های زیرپوستی لینچ آنها را در درک مطلب یاری نماید.

«۳» نوشت: بررسی وضعیت استقبال از فیلم در پایگاه IMDB که از منابع و مراجع به نسبت معتبری هست که می‌توان بر روی فضای مجازی در خصوص هر فیلمی داشت عدد 7.2 از 10 را نشان می‌دهد که نشان‌دهنده مقبول بودن این فیلم از دیدگاه حدود 50 هزار نفر از بازدیدکنندگانش هست. این شاخص با تمام جنبه‌های تحقیق من در تضاد بود، یعنی از این اثر سخت‌فهم که من بعد از دو بار دیدن هنوز هم تمام جنبه‌های محتوایی‌اش را درک نکرده‌ام به خوبی استقبال شده در روی وب در حالی که بر روی پرده سینماها و در میان منتقدان اینگونه نبوده‌است. حالا باید نتیجه بگیریم که مخاطبان این فیلم بر روی اینترنت بسیار درک عمیقی داشته‌اند از موضوع، که بعید است بتوان به این سرعت به این نتیجه رأی داد و یا باید ترکیب‌بندی ژانریک فیلم و توجهش به مسائل دیگر را زمینه‌ساز دیده شدن این اثر قلمداد کرد که از نظر من این مقولات اخیر همه در حوزه فرم قرار می‌گیرند.

«۴» نوشت: به عنوان جمع‌بندی در بحث مخاطب‌شناسی به نظر می‌رسد آثار دیوید لینچ بیانگر این حقیقت هستند که استفاده از فرم مناسب می‌تواند به عنوان دستیار و  کاتالیزور به خوبی  در کمک به درک محتواهای سخت و پیچیده مؤثر واقع شود، حتی اگر این محتواها انتقادی و ناخوشایند باشند. در بین مخاطبان هنر و ادبیات یک بازه عامه‌پسند ـ خاص‌پسند وجود دارد که نزدیک شدن بیش از حد به هر سمت از این دو قطبی ارزش اثر را به شدت پایین می‌آورد. رسیدن به یک حد وسط در این زمینه کار دشواری است. برای این منظور استانلی کوبریک و  دیوید لینچ در حوزه سینما از تاکتیک‌های فرمی مشابهی (جاذبه‌های جنسی، تعلیق، موسیقی و ...) در آثارشان استفاده کرده‌اند که بیانگر آگاهانه بودن این گزینش آنها می‌باشد.

پی‌نوشت: بحث هنوز هم همان فرم و محتوا است و اهمیت توجه به سلیقه مخاطب در هر کدام از این حوزه‌ها و هدف رسیدن به مجموعه الگوهایی است که مخاطب‌شناسی را در نظر داشته باشد، حتی در ساعت سه صبح و بعد از 135 دقیقه حرص خوردن از ادیپ‌گشایی کارگردان که همانطور که از اسمش پیداست بیشتر از هر چیزی لینچ کردن خطوط صاف عملکرد مخ آدم را هدف کارش قرار میدهد.
نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه اختصاری شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ http://havakesh14.persianblog.ir

ممنونم عزیز
این فیلم رو دیده ام و دوستش داشته ام

روشنک شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام. در مورد رای مردم در IMDB، به نظر من تمایل خیل عظیمی از ملت به رووشنفکر نمایی را رو نباید دست کم بگیری. من یک مدت در جلسات فیلم بجه های شهر قبلی یا اینجا شرکت می کردم و باید می دیدی که عملا فیلم رو نفهمیدند ولی از تکرار مفتخرانه اسم فیلم ها یا کارگردان هاشون لذت وافری می برند.

ای دکتر جان یعنی همینطوری میرن امتیاز هم میدن به فیلم ها؟

سهیل شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

خوشحالم که میبینم بعد اط کلی درگیری و بحث داریم به یه نقطه خوب همگرا میشیم، اما در مورد بحث فرم و محتوای واقعا این موضوع وجود داره که یک محتوای پیچیده می تواند در قالب یک فرم ساده و همه پسند مخاطب را جذب کند، یعنی مخاطب بدون درکی از محتوای تنها جذب اون فرم ساده می شه (در واقع همون بحث جاذبه هایی که نوشته بودی)

دکترجون به نظرم دچار سوءتفاهم هستی هنوز؛ ما قبلا خیلی اختلاف نظر نداشتیم؛ شما با گروهی از دوستان از سید پورصادق گرفته تا رضا حسامی اختلاف نظر داشتی عزیز که ظاهرا حل شده یا نشده ؟!!

فاطمه اختصاری یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ http://havakesh14.persianblog.ir

ممنونم
حرفت درست است رفیق
منظور من هم دو طرفه بودن این مقوله بوده است
.
بزرگراه گمشده هم فیلم بسیار خوبی ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد