دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

این نوشته عاشقانه نیست

نیمه روشن و تاریک  (این نوشته عاشقانه نیست)
در گذشته آموخته بودم بودن در کنار کسی که به او عشق می ورزی؛ در حالی که حقیقت یا کائنات یا سرنوشت (هر نام دیگری هم که می خواهید می توانید برای آن انتخاب کنید) رقم زده است که هرگز به وصال وی نخواهی رسید؛ سخت ترین لحظات زندگی است.
چند وقتی است مرتبه و موقعیت سخت تری را نیز تجربه کرده ام. تفکر در رابطه با این واقعیت که آن کسی که دوستش می داشتی و عاشقش بودی؛ بی خبر از وضعیت تو در جایی در همین کائنات به زندگی عادی اش مشغول است و تو نه تنها از وصال و دیدار محروم؛ که از آن هم بدتر؛ هماره و فقط اجازه داری از خود و دیگران بپرسی که: آیا او خوشحال است؟؛ آیا او خوشبخت است؟ .... آیا ....
تفاوت این دو وضعیت تشریح شده در آن است که در حالت اول هر آنکس که در اطراف تو به سر می برد تو را درک می کند؛ (یا لااقل وانمود می کند که درک می کند) دلداری ات می دهد؛ دست محبت به سویت دراز می کند. همه به غیر از یک نفر. آنکه دوستش می داشتی ... اما در حالت دوم وضع به غایت اسفبار است. هیچکس تو را درک نمی کند (گاهی اوقات حتی خودت؛ آن زمان که تقلا می کنی به خودت دروغ بگویی و به دنیا مصنوعی لبخند بزنی)؛ از آن بدتر این تو هستی که باید همه چیز را درست کنی؛ نیمه روشن قضایا را درک کنی ....
در وضعیت اول تو تنها کسی هستی که رنج می کشی؛ در حالی که در حالت دوم دیگران از تو می رنجند و تو علاوه بر اینکه باید با تناقضات و مشکلات خود کنار بیایی؛ دائماْ باید مواظب باشی تا به دیگران ناراحتی و یا اندوهی بروز ندهی....

پی نوشت: راستی تولد بیست و هفت سالگی خودم و یک سالگی این وبلاگ مبارک!