دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

نقدی بر فایده گرایی (Utilitarianism Reviews)


پنج شش سال قبل به دختری علاقه­ مند بودم ولی در نهایت این رابطه به فرجام خوبی ختم نشد و او با فرد دیگری ازدواج کرد. جزئیات قضیه خیلی خوب به خاطرم نمانده اما یکی از مکالمات آخری که با وی داشتم را به خوبی به خاطر می­ آورم که در آن او معتقد بود اینکه ما نمی­ توانیم با همدیگر باشیم می­تواند مانع از اینکه همچنان دوست بمانیم نباشد. اما من معتقد بودم نتیجه آن خواهد شد که رابطه روز به روز کمرنگ­ تر می­ شود تا اینکه در نهایت از ذهن یکدیگر محو می­ شویم.

***

دو سال پیش مدیر یک شرکت نرم­ افزاری بودم. برای حفظ بقای آن به همراه شرکایم خیلی زحمت کشیده بودیم، اما به دلیل مشکلات اقتصادی و بنیه مالی ضعیف در یک روز بهاری تصمیم گرفتیم شرکت را ببندیم، چون همه تلاش­ها و زحماتی که کشیده بودیم نتیجه­ ای در بر نداشت و آهنگ رشد در شرکت خیلی کند بود و همانند روز اول تأسیس مجموعه دخل و خرج به هم نمی­ رسید.

***

سال پیش در یک مرکز علمی کاربردی در شهرستان دوری تدریس می­ کردم. رشته­ ای که من در آن درس خواندم اینقدر نوپا است که هنوز بدنه دانشی عمیق ندارد، چه برسد به مدرس دانشگاه و هیأت علمی. لذا پیدا کردن چنین موقعیتی خیلی مشکل نبود و به قول یکی از دوستان «کانال پ» خیلی قوی­ ای لازم نداشت. خیلی به کارم علاقه­ مند بودم و برای دانشجوهایم خیلی وقت می گذاشتم. تقریباً هیچ سئوالی (از کارهای پژوهشی و درسی گرفته تا مسائل روزمره) را بدون پاسخ و راهنمایی رها نمی­ کردم. پیش خودم تصور می کردم بعد از اینهمه ناکامی پی در پی بالأخره راهم را پیدا کرده ام. اما در نهایت به دلیل مسائل بیشتر مالی و شیوه ارزشیابی و تدریسم ـ که ظاهراً به مذاق مدیریت آن مرکز خوش نیامده بود ـ تمایل آن مجموعه به ادامه همکاری حتی در این حد هم نبود که دانشجویانی که آنهمه برایشان وقت گذاشته بودم را تشویق به اصرار به ماندنم کند. لذا همه آن زحمت باز هم نتیجه­ ای نداشت و ...

***

اگر به اطراف خود نگاه دقیق­ تری داشته باشید،متوجه خواهید شد که در زندگی روزمره، ما بسیاری از وقایع و سمت­ گیری­ های خود را با معیارهای ذهنی و یا عرفی سنجیده و در نهایت حکم به نتیجه بخش بودن و یا نبودن مجموعه آن فعالیت­ ها می­ دهیم:

  • اینجایی که الان هستم ساعتی 8 هزار تومان حقوق می­ دهند، اما راضی نیستم چون به خاطر شرایط بد اقتصادی کارفرمای ما هم دارد مثل بقیه زمین می­ خورد و در نتیجه شرایط کاری فعلی ام جای رشد ندارد و به فکر موقعیت بهتری هستم که حداقل اگر رشد ندارد اما پول خوب بدهند.
  • بیشتر از یک سال وقت گذاشتم ولی با رتبه 2 آزمون دکترا نهایتاً در مصاحبه قبول نشدم.
  • کارم از بررسی گزارش­ های کنترل کیفیت تبدیل شده به سر و کله زدن با کارگران و حساب و کتاب انبار و درسته که پول خوبی می­ دهند، اما ادامه این روند جز آسیب زدن به روح و جسم نتیجه ­ای ندارد.
  • یک مدتی است با فلانی دوست هستم اما چون جا و مکانی برای خلوت کردن با همدیگر نداریم، رابطه نتیجه­ ای ندارد و بزودی از هم می­ پاشد.

اگر کمی منصفانه بیاندیشیم همه ما مثال­ هایی نظیر آنچه در بالا از تجربیات خودم و دیگران نقل کردم، در زندگی شخصی­مان مواجه هستیم. اما چرا حاصل این همه تنش در زندگی روزانه همواره برای ما ناخوشایند است؟ و این روزها اگر از احوال کسی جویا شوی (و او فحش و ناسزا حواله دولت نکند) حتماً از وضعیت جاری زندگی­ اش ابراز نارضایتی خواهد کرد. این نوشتار در تلاش است یک پاسخ اولیه قابل قبول برای این پرسش بیابد تا زمینه برای تعمیم آن به مسائل دیگر مورد علاقه خوانندگان فراهم شود.


نتیجه­ گرا و فایده­ گرا (Utilitarianism) بودن در کنش­ های اجتماعی نظریه­ ای معتبر در فلسفه اخلاق است و اندیشمندانی چون جرمی بنتام و جان استوارت میل در تبیین جزئیات تئوریک آن تلاش کرده اند. در همین رابطه الیزابت آنسکومب در سال 1958 مقاله معروفی با عنوان فلسفه اخلاق مدرن نگاشته و در آن تصریح می­ کند مبنای اخلاق باید این پرسش باشد که «چه چیز برای بهبود زندگی لازم است؟» جدا از مباحثات فلسفی و معتقد بودن به اصالت فایده (Value) و ارزش (Asset) که هم از حوصله و هم از حوزه مطالعات تخصصی نگارنده خارج است، به نظر می­ رسد این پرسش بنیادی نقطه شروع خوبی برای مباحثه می­ باشد. احتمالا در فضای انتزاعی ذهنی ما فعل و انفعالی همراستا با همین مبنا جهت­ گیری حرکت بعدی ما را تعیین می­ کند. به زبان ساده­ تر معیاری قابل لمس (Tangible) به صورت انتزاعی و یا فیزیکی در اختیار ما هست و در هر لحظه با قیاس وضعیت فعلی نسبت به آن احساس رضایت (در صورت هم­ راستایی) و یا نارضایتی (در صورت عدم هم راستایی با آن معیار) به ما دست می­ دهد.

نظریه­ های اخلاقی جدید همانطور که آنسکومب گفته­ است در مورد آنچه عاملان فردی و نهادی باید انجام دهند بحث می­ نماید. این نظریه­ ها معمولاً به صورت صریح یا تلویحی می­ گویند چه چیز درست یا ارزشمند است و کدام کیفیات هستند که ما باید بخواهیم که در رابطه با ما یا در کائنات تحقق یابند. نظریه­ های اخلاقی در کلان­ ترین معنای خود به دو دسته نظریه­ های نتیجه­ گرا و نظریه­ های غیر نتیجه­ گرا تقسیم می­شوند (برای مطالعه بیشتر در این خصوص به اینجا مراجعه شود). نظریه ­های نتیجه­ گرا ارزش عمل و اخلاقی بودن آن را با توجه به نتیجه­ ای که از آن حاصل می­ شود تعیین می­ کنند. بر طبق این رویکرد، فایده گرایی تأکید می­ کند اعمال با توجه به نتایج­ شان مطلوب، درست و یا خوب هستند. از این نتیجه­ گرایی می­ توان تفسیرهای بسیار متفاوتی صورت داد و احتمالا مشکل همینجاست که توافق بر سر معیارهای عرفی علاوه بر آنکه بین همه افراد میسر نیست، در بین موافقان نیز راه را برای اعمال سلیقه (ولو ذهنی و انتزاعی) در هنگام ارزیابی باز می­ نماید. و بسیار پیش می­ آید در توصیف و پذیرش یک رخدادی در مقایسه با معیارها تفسیر به رأی صورت بگیرد.

اگر بپذیریم بخشی از مشکل موجود در شعاع مشخصی از اطراف زندگی هر کدام از ما ناشی از تسلط رویکرد فایده­ گرایانه بر قوه تحلیل مسائل و منطق ما است، چه راه­ حلی برای آن می­ توان اندیشید؟

اجازه بدهید مجدداً یک گریز مختصر به روزمره داشته باشیم. همه ما با این جمله که «ایران­ی ها مردمان بسیار باهوشی هستند» بارها مواجه شده­ ایم. جدا از اینکه منظور از این هوش بحث IQ و هوش ریاضیاتی است یا EQ و هوش اجتماعی، در فراگیر بودن این دیدگاه در رابطه با کنش­ ها و واکنش­ های جماعت ایرانی تردیدی نیست. این استدلال که این دیدگاه حاصل غرور و تعصب ملی­ گرایانه است خیلی معتبر نیست، چون مشابه این جمله در رابطه با ایرانی­ ها را از افراد غیر­ایرانی نیز بسیار شنیده­ ایم و آنها مانند ما چنین تعصبی ندارند. به نظر من پیچیدگی کنش و واکنش یک ایرانی در مسائل (که از آن به هوشمندی تعبیر می­ شود) ناشی از همان دیدگاه نتیجه­ گرایی است. به بیان نرم­ افزاری قدرت تحلیل مسائل به صورت انتزاعی و اتخاذ تصمیم بر اساس نتایج مقایسه شده با معیارهای مشخص به شکل بیمارگونه­ ای در خلق و خوی بومی جامعه ما نهادینه شده­ است. تأکیدم بر انتزاعی بودن این فعل و انفعال از این جنبه نیز هست که اغلب ما در تصمیم­ گیری­ های حساس و حیاتی تنها هستیم و بدون مشورت به تحلیل و بررسی موضوع می­ پردازیم. این حالت در بسیاری از کنش­ های اجتماعی ما وجود دارد. جمله معروف «هرکس فقط به فکر خودش هست.» بخشی از واقعیت عینی زندگی ما است و ظاهراً این به فکر خود بودن نوعی نزدیک­ بینی فکری ایجاد می­ کند که باعث می­ شود تصمیماتی گرفته شود که در این لحظه به نظر مناسب هستند، اما در فاصله زمانی کوتاهی از اتخاذ از درجه ارزش و اعتبار ساقط شوند. و نتیجه همان نارضایتی ناشی از عدم تحقق نتیجه­ ای است که انگیزه انتخاب و اتخاذ تصمیمات مترتب دستیابی به آن بوده­ است.

ممکن است این پرسش مطرح باشد که اگر اینچنین است چرا در اثر تکرار دائمی این خطاها بنیاد جامعه به خطر نمی­ افتد؟ آدام اسمیت با نظریه «دست نامرئی» توضیح خوبی در پاسخ به این پرسش می­ دهد: وجود رقابت بین افراد با انگیزه کسب فایده به صورت خود به خود یک تعادل غیر تعاونی (یعنی بدون امکان سازش و تبانی بین شرکت­ کنندگان) کارآمد ایجاد می­ نماید. برای مثال دلیل عدم طغیان و عدم فروپاشی من در داستان رابطه شکست­ خورده­ ام می­ تواند اینگونه توجیه شود که چون در نظام عرضه و تقاضا فرد دیگری فایده و ارزش بیشتری ایجاد کرد، من از فایده مورد نظر خودم محروم شدم. اینجا همان جایی است که مغز ایرانی ما اصطلاحاً هنگ می­ کند و به جای ارزیابی دقیق و موشکافانه، سریعاً به تغییر معیارهای قبلی برای جلوگیری از تکرار آن نتیجه در آینده­ ای (متأسفانه عموماً نزدیک) دست زده و همزمان به دنبال مسیر هم­پایان (به حالتی گفته می­شود که دو مسیر به یک هدف برسند) دیگری می­ گردد.

از صاحب­ نظری در یک گفتگوی تلویزیونی شنیدم که ما ایرانی­ ها به قداست بخشیدن به موضوعات و ایجاد خطوط قرمز خیلی علاقه داریم و همین باعث شده انعطاف­ پذیری ما در برابر حوادث و رخدادهای جهان امروز کند باشد. به عبارت دیگر هم­پایان بودن مسیرها آنقدر برای ذهن ما اهمیت دارد که وقت زیادی صرف تفکر و سپس تقلید مکرر الگوهای تأیید شده (برای جبران زمان تفکر) می­ شود و نتایج آن اغلب ناهنجار است. بحث تکرار الگوها ممکن است حاصل رویکردهای غیرنتیجه­ گرا و اصطلاحاً وظیفه­ گرا هم باشد. اما به هر صورت نارضایتی ناشی از عدم کسب نتایج مورد انتظار اثری تقریباً یکسان بر جسم و روح انسان می­ گذارد.

جان فیبز نش بعداً اصلاحیه­ ای به نظریه آدام اسمیت وارد کرد و نشان داد تعادل موجود در جامعه نه فقط به خاطر نظام عرضه و تقاضا که به دلیل آن است که افراد اغلب بدون تبانی یا همکاری با دیگران و بدون توجه به رفاه کلی جامعه یا هر یک از دیگر اعضای جامعه، بهترین استراتژی ممکن را در راستای منافع خویش اتخاذ می‌کنند. لذا اگر این تعادل سازنده و رضایت­ بخش نیست، افراد باید مکانیسم اصالت بخشیدن به ارزش­ ها و فایده­ ها را کمی تغییر داده و کمی منافع دیگران را نیز در نظر بگیرند. در این صورت می­ توانند انتظار داشته باشند دیگران هم همینگونه رفتار نمایند. این نظریه تکمیلی بعدها در سال 1994 جایزه نوبل را برای پروفسور نش به همراه آورد. به نظر من پاسخ کلیدی و آغازین پرسش ما همین نکته است که اهمیت دادن به تشریک مساعی و تعریف نتایج دارای منفعت عمومی حلقه مفقوده ذهنیت فایده­ گرای ما است و در وهله اول باید به هنگام تبیین و تعریف نتایج مورد انتظار از یک تصمیم به این نیز بیاندیشیم که آیا این تصمیم گیری و انتخاب مسیر حرکتی در شعاع زندگی ما منشأ ایجاد تغییری مطلوب در رابطه با اطرافیان نیز هست یا خیر.