دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

اهمیت توجه به سلیقه مخاطب در هنر و ادبیات


(Importance of Customer Care in Art and Literature)



بدون توجه به مسائل تکنیکی و اصول ایجاد اثر، هر اثر هنری و یا ادبی به طور کلی دارای دو مؤلفه اصلی فرم (Form) و محتوا (Content) می باشد. از نظر برخی از صاحب­‌نظران، که هنر مطلوب را هنری که به جامعه و تعالی فرهنگی و اجتماعی آن متعهد باشد می‌دانند، یک اثر هنری با کیفیت اثری است که در این دو حوزه با رعایت قالب و فرم‌بندی حرف و پیام مناسبی برای بیان داشته باشد. در آرای برخی دیگر از صاحب‌نظران که امروزه پرطرفدار هم شده است بر اصالت هنر برای هنر (Parnassianism) به جای هنر متعهد و ساختگرا (Constructivism) تأکید می‌شود. یعنی هنر خود بسنده است و لازم نیست که در خدمت هیچگونه هدف ضمنی دیگری باشد. به عبارت دیگر محتوای اثر هم سطح و هم ارزش با فرم آن بوده و پر محتوا بودن یک اثر معیار دقیقی برای ارزیابی کیفیت آن نیست.

البته دیدگاه‌های دیگری هم مطرح هستند. برای مثال جریان پست مدرنیسم (Post Modernism) که کار در حوزه­‌های ماورای فرم و محتوا را مطرح کرده  و البته نمی‌شود در بین هنرمندان ایرانی دقیقا تمایزی بین مدرن­‌ها و پست‌مدرن­‌ها قائل بود؛ چون به باور نگارنده جامعه ایران و به تبعیت از آن نخبگان هنری و ادبی‌­ا‌ش هنوز گذار از مرحله مدرنیسم را تمام نکرده و همه ظرفیت­‌هایش را در این پارادایم متبلور نساخته و در نتیجه نمی‌شود به هر اثر ظاهراً جدید و ماورای فرم و محتوا برچسب پست مدرن زد. یا مثال دیگر بحث تجربه گرایی (Empiricism) در ایجاد آثار هنری است. هنرمند تجربه‌گرا آن نوع اثری را که به دلیل تسلط بر روی اصول کاری و یا تکنیک­‌های ایجاد تمایز مایل به آفریدنش است، ایجاد می‌کند و مخاطبان آثارش افرادی هستند که به درک نگاه او به موضوع علاقه­‌مند هستند.

بر خلاف سده‌های گذشته متأسفانه یا خوشبختانه در زمان حاضر در رابطه با اینکه در سطح جامعه هنرمندا‌ن تجربه گرا موفق‌تر هستند یا پست‌مدرن‌ها و یا وفاداران به هنر متعهد آمار دقیقی نداریم و نمی‌توان حتی شاخص دقیقی نیز در بحث موفقیت یک اثر و ارتباط با کیفیت تولید آن پیدا کرد و فضای ارزیابی جامعه هنری بسیار مغشوش و بیش از حد متکثر شده است. کم کاری دستگاه‌های اجرایی و سیاست‌گذاری در حوزه فرهنگ و هنر و تمرکز فعالیت آنها بر روی نوع خاصی از هنر و ادبیات که بیشتر جنبه شعاری و تبلیغی دارد نیز به این آشفتگی دامن زده و به قول یکی از دوستان وضعیت به گونه‌ای شده است که هر کسی می‌تواند قلم یا دوربین در دست بگیرد و ادعای خلق اثری هنری و متفاوت داشته باشد.

با توجه به مطالب فوق به نظر می‌رسد در غیاب وجود معیار برای سنجش کیفیت یک اثر هنری و یا ادبی بحث مخاطب و علاقه‌مندی‌های او یکی از معدود شاخص‌هایی باشد که در طول زمان اصالت خود را از دست نداده و در درک و دوام یک پارادایم هنری و یا ادبی مؤثر واقع می‌شود. به عبارت دیگر اگر یک پدیده و یا رخداد در زمینه تولید یک اثر هنری و ادبی مورد توجه واقع شود این اثر به دلیل توجه به سلیقه مخاطب (Customer Care) به طور ضمنی دارای کیفیت و مقبولیت است. اما اولین پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که بحث مخاطب دقیقاً به چه افرادی اشاره دارد؟ آیا هر فردی با هر سطح درکی از موضوعات فرهنگی و اجتماعی می‌تواند بالقوه مخاطب فرض شود و یا به مانند بسیاری مناسبات فرهنگی و اجتماعی بحث کاست­‌ها و فاصله­‌های طبقاتی جامعه دسته­‌های گوناگونی از مخاطبان را ایجاد می‌کند؟

برای مثال در سال جاری یک اتفاق نادر در اکران نوروزی فیلم‌های سینمایی در ایران رخ داد و اکران فیلم اخراجی‌­ها 3 (مسعود ده نمکی) با فیلم جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی) همزمان شد. فیلم اول با نگاهی هجوآمیز و فکاهی مناسبات جامعه را به عنوان بستر پرداخت داستان خود در نظر گرفته بود و فیلم دوم همین مناسبات اجتماعی را بسیار جدی و دقیق پرداخته و دست­مایه کارش کرده بود. هر دو فیلم بیشتر از دو میلیارد تومان فروش در گیشه داشتند و مخاطبان آنها از دو کاست اجتماعی متفاوت و تقریبا هم­‌تعداد (از نظر داشتن انگیزه برای تماشای فیلم در سینما) بودند. اما آیا می‌توان بین این دو اثر مقایسه کیفی داشت؟ یا می‌توان آنها را به دلیل عدم رعایت برخی استانداردها تخطئه کرده و بی‌ارزش تلقی نمود؟ آیا مقایسه این آثار با کارهای گذشته خلق کنندگان آنها می‌تواند معیار سنجش قرار بگیرد؟ پاسخ دادن به سئوالاتی از این دست بسیار سخت و اغلب جواب‌ها سلیقه­‌ای است و به نظر نگارنده همان جمله خبری ابتدایی که گفته هر دو فیلم بیشتر از دو میلیارد تومان فروش داشتند (در حالی که متوسط فروش فیلم‌های پربیننده در سینما عددی بین یکصد تا پانصد میلیون تومان است) به هنگام قضاوت درباره آثار، اهمیت توجه به سلیقه مخاطب را در غیاب وجود معیار دقیقی برای سنجش کیفیت مطرح می‌نماید.

در گذشته هر اثر هنری و یا ادبی که گستردگی تعداد مخاطبان را در کانون توجه خود قرار می د‌‌‌اد سریعا از سوی جامعه به اصطلاح روشنفکری آن زمان به عامه­‌پسندی متهم و فاقد ارزش محسوب می‌شد. گسترش هنر و ادبیات پدیده‌­ای محفلی بود و البته اغلب با بی انصافی و تنگ­‌نظری نسبت به کار افراد قضاوت می‌شد. اما گسترش ارتباطات این جریان غالب را در یک دهه اخیر به زیر کشیده و ابزارهای سنتی ایشان مانند مؤسسات انتشاراتی، مجلات، اصناف و مؤسسه­‌های فرهنگی، رسانه­‌ها، جوایز هنری و محافل دانشجویی را در مقابل امکان ایجاد و معرفی اثر به صورت مجازی و با استفاده از وبلاگ­‌ها و شبکه­‌های اجتماعی در چالشی جدی قرار داده است. امروزه ایده‌­های نو و خلاقانه تنها در انحصار هنرمندان آکادمیک و یا تجربه­‌گرا نیست، بلکه از رهگذار توجه به موج رنسانس طلبی در کاست‌های مختلف جامعه نیمه‌مدرن ایران می‌­تواند در اختیار طیف وسیع‌­تری از ایجادکنندگان آثار قرار بگیرد چون گستره آگاهی عمومی نسبت به اصول بنیادین در هنر و ادبیات عمق بیشتری در نسل جدید داشته و روش­‌های سنتی فراگیری علوم کارکرد پیشین خود را از دست داده­‌اند. با این وجود پرسش‌های آغازین همچنان بدون جواب هستند و اینکه چگونه می‌توان دست به خلق اثری مطلوب در حوزه ادبیات و هنر زده و در دام عوام­‌گرایی صرف و یا اصول‌گرایی صرف نیفتاده و همچنان مخاطب خاص و عام را هم راضی نگه داشت؟!


پی نوشت: با اینکه خیلی تلاش کردم در این نوشتار مثال نزنم (چون در بحثی که چندی پیش در جمع دوستانه ای پیش آمد شبی به صبح رسانده شد با تکیه بر مصادیق و البته جدال بی‌حاصلی هم بود) اما آخرش نشد، لذا پوزش طلبیده می‌شود از مخالفان و موافقان بحث‌های موردی (Case-Base).