دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

کسب در آمد از مهاجرت مردم


پیش‌درآمد:  باج‌خورها همیشه بوده‌اند؛ همیشه هستند و احتمالا همیشه هم خواهند بود. این قانون بقای باج‌گیری است. تنها تفاوت در شکل و میزان باجی است که آدم می‌پردازد. یک فرد یا سیستم باج‌گیر یا باج‌خور با اتکا به مزیت رقابتی‌اش نسبت به دیگران (مثلا زور فیزیکی یا موقعیت استراتژیک) قوانین خود را به باج‌دهنده تحمیل می‌نماید. مثل همین قانون پرداخت عوارض خروجی از کشور! بله! حتما که نباید باج‌گیری از نوع زورگیری باشد. می‌تواند خیلی شیک و سیستماتیک به وقوع بپیوندد. با این شروع طوفانی از آنجا که اکثریت قریب به اتفاق ملت در طول عمرشان دست‌کم یک بار باج داده‌اند؛ نظر خوانندگان را جلب می‌کنم به یک شیوه با کلاس و مدرن باج‌خوردن یعنی چاپیدن فردی که قصد مهاجرت از کشور خود را دارد!



«۱» نوشت: اخیرا برای گرفتن مدرک زبان انگلیسی پس از قطع امید از آموزشگاه‌های حقه‌باز زبان با معرفی دوستان از معلم خصوصی استفاده کرده‌ام. خب تا اینجای کار که اشکالی وارد نیست. معلم سرویسی را ارائه می‌دهد که شاگرد به آن نیاز دارد. یک معامله دو طرفه است. او به من زبان یاد می‌دهد و من هم به او پول می‌دهم. تدریس زبان خارجی به برکت اوضاع و احوال عالی مملکت بازار خوبی هم پیدا کرده‌است. هر دو معلمی که من با ایشان کلاس داشته‌ام از اول صبح تا بوق سگ در حال کلاس برگزار کردن و کسب درآمد هستند. اگر نوجوان پشت کنکوری دارید اینقدر به گوشش پزشکی و مهندسی نخوانید! به نظر من تحصیل و تدریس زبان درآمد بهتری دارد نسبت به آن مشاغل طاقت‌فرسا که یک دهه طول می‌کشد تا آدم در آن روی دور درآمدزایی بیفتد. با صرف حدودا نصف این زمان می‌توان این شغل را زودبازده نمود و چون هیچ امکانی برای نظارت بر کار این افراد هم وجود ندارد بدون پرداخت حتی یک ریال مالیات و اجبار در تحمل قوانین و مقررات محیط های کار آشغال ایرانی؛ موفقیت پشت درب خانه شماست! خوشبختانه قرار هم نیست هیچ تغییری هم در امورات مملکت رخ بدهد و این شیوه کسب درآمد از آنها که قصد مهاجرت دارند به نظر تضمین شده‌است!


«۲» نوشت: معلم‌ها بهترین و شریف‌ترین افراد این زنجیره کسب و کار هستند. اما کاری که مؤسسات مهاجرتی (که معلوم نیست چگونه مجوز می‌گیرند از دولت معظم) انجام می‌دهند هیچ نسبتی با شرافت و انسانیت ندارد. یکی دو ماه پیش با معرفی یکی از دوستان به یک مؤسسه مهاجرتی مراجعه کردم که به اصطلاح یک جلسه مشاوره برگزار کنند برای مورد ما. شاید باورتان نشود اما از حدود یک ساعتی که وقت صرف این جلسه شد نزدیک به چهل پنجاه دقیقه فقط صرف این شد که شرایط این مؤسسه کذایی برای انعقاد قرارداد و زدن جیب ما به چه صورتی هست و غیره و غیره! در باقی صحبت هم تقریبا همه آنچه خودم می‌دانستم (و با کمی جستجو در اینترنت می‌توان آنها را یافت!) را مجددا تحویل دادند بهم و هزینه مشاوره هم گرفتند! البته خوشبختانه چون در این بازار مکاره گرگ بارون دیده‌ای شده‌ام همان حق مشاوره که از ابتدا نگفته بودند می‌گیرند تنها هزینه‌ای بود که از کف دادم؛ اما در سالنی که مثل اتاق‌های بازجویی شیشه‌ای کرور کرور آدم‌های دیگر نشسته بودند تا مشاوره بگیرند و متأسفانه خیلی‌ها وارد قراردادهای کاسب‌کارانه این مؤسسات می‌شوند شبانه روز و هفت و روز هفته! خیلی غم‌انگیز بود مشاهده این همه ساده‌دلی مردم حاضر در صحنه که منتظر بودند سلاخی بشوند توسط آن به اصطلاح مشاورهای خبیث گرگ در لباس میش!



«۳» نوشت: کاریاب یا recruiter فردی است که کارش پیدا کردن شغل برای دیگران است. این افراد که گاهی فردی و گاهی هم در قالب یک مؤسسه (فیزیکی و یا اینترنتی) فعالیت می‌کنند باج‌خورهای بعدی زنجیره کسب درآمد از مهاجرت مردم هستند. واقعیت مورد انتظار این است که از آنجا که امور استخدامی یک مهارت ویژه محسوب می‌شود (برای نوجوان پشت کنکوری‌تان این یکی را هم در نظر داشته باشید!!)، اینکه کاریاب از شما و یا کارفرمایی که برایتان جفت و جور می‌کند پول بگیرد چیزی فراتر از یک دلالی ساده در بنگاه معاملات ملکی باشد. معامله با این افراد زمانی به باج دادن تبدیل می‌شود که آنها خدمات خودشان را به یک دلالی ساده تقلیل می‌دهند. یعنی بدون آنکه به توانمندی‌های شما توجه بکنند با توجه به موقعیت شغلی مورد نظر تصمیم بگیرند که شما را به فلان کارفرما معرفی بکنند یا خیر. به عبارت دیگر اغلب این افراد تا مطمئن نشوند معامله جوش می‌خورد (و کمیسیون می‌رود توی جیب‌شان) کارجو را معطل نگه می‌دارند و ریسک نمی‌کنند که به همراه وی وارد فاز مصاحبه با کارفرما بشوند. این مورد برای خودم هم رخ داده. کاریاب بعد از یکی دو جلسه گفتگوی خودمانی (که برای من اتلاف وقت و برای او ابزاری جهت ارزیابی کارجو بود) چون از میزان روان بودن من بر روی مهارت speaking مطمئن نبود کار را به پیش نبرد. هر چند آدم منصفی به نظرمی‌رسید و hint داد که فلانی یه کم بیشتر روی مکالمه مسلط شو قبل از apply و غیره و غیره! اما مگر کارفرما می‌خواهد فقط با ارزیابی مهارت‌های صحبت کردن من قابلیت‌هایم را بسنجد؟! من برنامه‌نویسم و شغل من نوشتن است (نه حرف زدن!) و نتیجه امتحان زبان هم به خوبی نشان داده نوشتنم حتی به یک زبان دیگه هم مقبول است طبق استاندارد!

«۴» نوشت: اگر بخواهیم کلیه باج‌خورهای فرآیند مهاجرت را بر شمریم به نگارش مطلبی طولانی نیاز داریم. از دارالترجمه‌های رسمی گرفته تا کسی که در ازای دریافت پول وقت سفارت برای شما جور می‌کند یا آن کارمند بی‌همه‌چیز سفارت یا اداره مهاجرت که باید application شما را بررسی کند و به جریان بیاندازد، تا آژانس هواپیمایی که بلیط می‌فروشد به شما یا آنها که اثاث خانه شما را به قیمت بز می‌خرند یا مؤسسات Booking که اقامتگاه رزرو می‌کند برای شما تا پس از relocation جا و مکان برای خودتان اجاره کنید و یا وب‌سایت‌های کاریابی که می‌شناسید (و در این نوشتار نامی نبردم از آنها) همه و همه دست‌اندرکاران این زنجیره کاسبی از مهاجرت مردم هستند! تازه این در سطح خردش هست که من و شما توی آن واقع شده‌ایم. در سطح کلان هم باج‌خورهای دانه درشتی هستند که مسأله مهاجرت را دستمایه فعالیت‌های سیاسی‌شان و کمپین‌های انتخاباتی‌شان قرار می‌دهند و می‌شوند دونالد ترامپ و ویکتور اوربان و غیره و غیره!!


پی‌نوشت: اگر قصد مهاجرت دارید خیلی مراقب باشید. باج‌خورها همه‌جا و تقریبا در تمام مراحل جلای وطن دست‌شان توی جیب شماست! کسب درآمد از مهاجرت مردم بعد از تجارت اسلحه و روسپی‌گری به نظرم کثیف‌ترین و غیرانسانی‌ترین زنجیره کسب و کار بزرگ دنیا است. به ظاهر خیلی شیک و قانونی به نظر می‌رسد اما خیلی نامحسوس و فرسایشی انسانیت آدم و عزت نفسش را از او دریغ می‌کند. بیشتر اوقات فقط لحظه‌شماری می‌کنید که این قضایا تمام شود و فلان مصاحبه به ثمر برسد یا ویزا بیاید و یا دانشگاه قبول کند و غیره و غیره. اما در برخی از موارد کارتان بیخ پیدا می‌کند و از جاده به خاکی می‌رود و با هزار راه نرفته دیگر (مهاجرت غیرقانونی، مهاجرت به بهانه تحصیل، پناهندگی سیاسی یا عقیدتی و غیره و غیره) مواجه می‌شوید که به عقیده نگارنده حتی ارزش فکر کردن هم ندارند چه برسد به ریسک کردن و ادامه دادن مسیر از اساس اشتباه آنها در سودای یافتن زندگی بهتر در جایی که تاکنون در آن زندگی نکرده‌اید و غیره و غیره.