دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

یکبار دیگر هم خواهم آمد

یکبار دیگر هم خواهم آمد
تا آدم‌های زندگی‌ام ـ آنها که با من‌اند شب و روز
در کارزار وعده‌های سر خرمن تنها نمانند
تا این بار نیز اگر اشتباه می‌رویم یکصدا باشیم
و گر در سمت درستیم بی‌صدا نمانیم
در کر شدن دنیا از بوق‌های بدآهنگ انتخابات پرشور
و پوچی کور زندگی‌های لغو امتیاز شده

در اندوه گنگ فرصت‌های از دست رفته؛
یکبار دیگر هم خواهم آمد
تا این بار نیز اگر دبه‌ای در کار است
انکار ما پرهزینه باشد
برای آنها که هماره نشان‌مان دادند انسانیت
                              پرهیز از چه سلوکی
و دشواری چه وظایفی است.

در جهانی رو به نابودی
                               که مشاهده لبخندی کوچک
در تاریکی آن غنیمت است؛
یکبار دیگر هم خواهم آمد
تا آدم‌های زندگی‌ام ـ آنها که شاید نیامده‌اند هنوز
طلوع صبح آزادی مشتاق حضورشان باشد.

25 اردیبهشت 96، تهران
(الف. م. روشن)



دمکراسی فصلی در انتخابات چرخشی


پیش‌درآمد:  این نوشتار از نگاهی آماری به تاریخچه انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در بیست سال اخیر  نوشته شده و در تلاش است دیدگاه نگارنده به عنوان یک شهروند را در خصوص تجارب اجتماعی و سیاسی دو دهه اخیر بازتاب دهد و هرگونه وابستگی و تعلق خاطر نویسنده به کاندیداهای انتخاباتی و غیره و غیره تکذیب می‌شود و غیره و غیره! خوانندگان محترم چنانچه نقطه‌نظری در خصوص انتخابات در پیش رو دارند ممنون می‌شوم در قسمت نظرات آنرا قلم‌فرسایی نمایند تا بنده هم از نظرات ایشان بهره‌مند شوم و غیره و غیره!



«۱» نوشت: بیست سال پیش اولین فرصت حضورم در انتخابات مصادف شد با پیروزی خارج از تصور سیدمحمد خاتمی و ظهور جریان سیاسی موسوم به اصلاح طلب در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران در دوم خرداد 1376 با کسب بیش از 20 میلیون رأی که نشانگر بروز و حضور یک پایگاه اجتماعی جدید در بطن جامعه ایران بود. با این مبدأ تاریخی تقریبا در تمام دو دهه گذشته جدال سیاسی میان هسته‌های قدرت در دو جبهه مدافعان اصلاحات و مخالفان آن (که بعدا به خود نام اصولگرایان دادند) حول مسائل و مناسبات اجتماعی و اقتصادی شکل یافته و تمرکز داشته است. اما عدم توفیق اصلاح‌طلبان در پیشبرد اهداف مطرح شده توسط خودشان در طول 8 سال ریاست جمهوری خاتمی به اقشار متوسط و تحصیلکرده جامعه نشان داد اتکا به روش‌های پارلمانتاریستی در پیگیری مطالبات اجتماعی به دلیل نوع ساختار حاکمیت در ایران ره به جایی نخواهد برد. این اتفاق همزمان بود با تداوم یافتن حکومت محافظه‌کارترین و تندروترین دولت تاریخ آمریکا در انتخابات سال 2004 و این توهم را در برخی از اقشار جامعه ایران ایجاد کرده بود که اگر راه تغییر را نمی‌توان در ایران و با روش‌های مسالمت‌آمیز به پیش برد شاید با تحریم انتخابات و سپردن اداره جامعه به برآیند نظرات محافظه‌کاران همزمان شدن یک دولت تندرو در ایران با دولت تندروی آمریکا منجر به ایجاد تنش با غرب و در نتیجه افزایش فشارهای بین‌المللی بر حکومت ایران گردد تا به اصلاح امور تن بدهد. اینگونه بود که یک شکاف بزرگ استراتژیک در سپهر سیاسی ـ اجتماعی طبقه متوسط جامعه ایران به وجود آمد و در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 مطابق آمار اعلام شده توسط وزارت کشور از نزدیک به 47 میلیون واجد شرایط در دور اول انتخابات حدود 17.4 میلیون نفر (حدود 37 درصد از واجدین شرایط) در خانه‌ها ماندند و آمار تحریم‌کنندگان در دور دوم انتخابات به 18.8 میلیون نفر (40.3 درصد از واجدین شرایط) رسید و در غیاب تحول‌خواهان برآمده از جنبش سال 76 پراگماتیست‌های میانه‌رو نتوانستند در مقابل محافظه‌کاران موفق باشند و محمود احمدی‌نژاد (با 17.3 میلیون رأی) از جبهه تندرو به قدرت رسید. 



«۲» نوشت: قهر انتخاباتی سال 84 که به جرأت می‌توان گفت یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین مخالفت‌های مدنی غیرسازمان‌‌یافته جامعه ایران در چند دهه اخیر محسوب می‌شود با توجه به نوع دولتی که در نتیجه آن تشکیل شد فضا را برای محک خوردن این ایده که «آیا کاهش مشروعیت حکومت ناشی از تحریم انتخابات توسط شهروندان و همزمانی دو دولت تندرو در ایران و آمریکا می‌تواند تقابل و تنازع را میان این دو به جایی برساند که نتیجه آن کوتاه آمدن حاکمیت ایران از روش‌های قبلی باشد و یا خیر» فراهم آورد. بتدریج تنش‌های بین دو دولت بالا گرفت؛ ایران به دنبال آزمایش‌های هسته‌ای رفت و آمریکا بعد از افغانستان (همسایه شرقی) در عراق (همسایه غربی) نیز مداخله نظامی نمود اما در ادامه خبری از تأثیر این منازعه در رفتار و گفتار حکومت ایران نبودو در نهایت با تغییر دولت در آمریکا به نفع حزب دمکرات و اتخاذ سیاست خارجی جدید دوری گزیدن از تنش از سال 2009 شکست ایده مداخله از خارج مسجل گردید و در نتیجه به دلیل تحریم‌های اقتصادی و سیاسی فرسایشی (که در حال بازگرداندن سطح زندگی ایرانیان به دهه 1360 بود) گروه بزرگی از تحول‌خواهان بر آن شدند تا مجددا در یک جبهه واحد در تلاش برای کنار گذاشتن دولت راست افراطی در انتخابات سال 88 به عرصه انتخابات برگردند.



«۳» نوشت: انتخابات سال 88 بزرگترین صف‌آرایی سیاسی تاریخ ایران محسوب می‌شود و مطابق آمار وزارت کشور 85 درصد از واجدان شرایط در آن شرکت کردند. یعنی از پایگاه اجتماعی 40 درصدی غایبان دوره قبلی 25 درصد مجددا مصمم به ایجاد تغییر در فضای اداره جامعه از طریق انتخابات شدند. با وقوع تخلفاتی که هیچگاه اندازه و میزان تأثیر آنها در نتیجه انتخابات معلوم نشد احمدی‌نژاد در سمت خود ابقاء گردید و موجی از اعتراضات سراسر جامعه و خصوصا شهرهای بزرگ را فراگرفت و این اعتراضات (که در گفتمان محافظه‌کاران از آن با عنوان فتنه نام برده می‌شود) با گذشت 8 سال از آن دوران هنوز هم به صورت زیرپوستی در بطن جامعه وجود دارد.



«۴» نوشت: تداوم تحریم‌ها و ایجاد اجماعی جهانی که اینبار به جای سیاستمداران تندرو نظام‌های بانکی و بیمه‌ای کشور را نیز هدف قرار داده بودند و برنامه‌های اقتصادی پوپولیستی دولت احمدی‌نژاد که یکی از پایه‌های اساسی آن اقدامات ایذایی بدون مطالعه کلان مثل سهام عدالت، مسکن مهر و توزیع پول بی‌پشتوانه به عنوان یارانه بود منجر به کاهش ارزش پول ملی و کاهش سطح زندگی مردم به یک سوم ارزش آن در آغاز دولت مزبور گردید و تداوم فضای امنیتی بعد از حوادث سال 88 بخشی از طبقه متوسط جامعه ایران (در حدود 10-15 درصد از غایبان انتخابات سال 84) با این ایده که تغییرخواهی با مطالبات حداکثری از بیرون از جامعه عملی نیست و باید روندی حداقلی و تدریجی را در پیگیری مطالبات دنبال کرد در سال 92 مجددا در عرصه انتخابات حاضر شدند و در همراهی با گروه پراگماتیست مخالف دولت، سکان اداره دولت بعدی را به جبهه دوگانه میانه‌رو ـ اصلاح‌طلب سپردند. من خودم جزو این افراد بودم که با تردید فراوان در آخرین لحظات مهلت قانونی در انتخابات مورد اشاره شرکت داشتم اما کیفیت این رأی کبود سال 92 بسیار متفاوت از سال 76 بود. در بیست سال قبل این فکر که رأی من و امثال من می‌توانست منشاء اثر و زمینه‌ساز ایجاد تحولات مناسب احوال جامعه باشد به صورت ایجابی دیدگاه من را به مشارکت در انتخابات سوق می‌داد. اما آرای انتخاباتی سال 92 (همانند انتخابات مجلس و خبرگان که دو سال بعد در سال 94 برگزار شد) تنها جنبه سلبی داشته که چه گروههایی از سکانداری دولت و مجلس به دور بمانند تا وضعیت اجتماعی و اقتصادی از این که هست بدتر نگردد و به نظر نوعی از ترس مرگ به تب راضی شدن بوده‌است. 



پی‌نوشت: در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 96 از ظواهر امر به نظر می‌رسد جامعه ایران در حال تجربه مجدد loop سال‌های 76-84 است که در پایان آن خستگی و ناامیدی اقشار بیشتری از طبقه متوسط جامعه نسبت به نتیجه‌بخش بودن این مشارکت‌های سلبی نیز قابل انتظار است. این نوشته مبنا نداشته در خصوص شرکت کردن و یا عدم شرکت در انتخابات مذکور توصیه‌ای داشته باشد چون نگارنده برخلاف آنچه موافقان شرکت در انتخابات از آن پرهیز می‌دهند با توجه به تجربه سال‌های 84-88 که در بالا تشریح شد معتقد نیست بازگشتن مجدد افراطیون به قدرت زمینه‌ساز دخالت خارجی در مناسبات این کشور خواهد بود و از سوی دیگر نیرویی هم در جبهه ائتلافی میانه‌رو ـ اصلاح‌طلب وجود ندارد که اراده و شهامت ایجاد تقابل با ساختارهای حکومتی به نفع ایجاد تحول و اصلاحات اساسی را داشته باشد که بتوان به صورت ایجابی پشت سر آن ایستاد. نگارنده بیش از هر زمان دیگری ملت ایران را تنها و بدون اندیشه عمیق راهبردی می‌بیند که برد محاسبات نخبگان آن از چند سال به چند ماه و چند هفته کاهش پیدا کرده و همزمانی انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات شورای شهر و روستا (با نزدیک به 200 هزار کرسی انتخاباتی) که در آن مطالبات منطقه‌ای و محلی مردم زمینه‌ساز شرکت ایشان در انتخابات خواهد بود نیز بیانگر این است که بدون نیاز به آمارسازی دولتی مشارکتی در حدود 50-60 درصد در انتخابات به وقوع خواهد پیوست و در نتیجه پیام سیاسی جدیدی را هم نمی‌توان با تحریم انتخابات اعلام نمود. انتخابات در ایران از ابزاری دمکراتیک جهت ایجاد تغییر در نیروها و برنامه‌های اداره‌کننده جامعه به یک بازی درون حاکمیتی جهت چرخش جایگاه‌ها و مناصب نزد هسته‌های قدرت تقلیل یافته و آنچه مسلم است با ادامه این وضعیت بعید است بتوان در سال‌های آتی به ظهور و بروز یک جنبش تحول‌خواه دیگر در این جامعه خوشبین بود.