دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

یک درک اگزیستانسیالیستی از زندگی


مقدمه کتاب شعر «من و نازی» منتشر شده در لیدوما

به قلم حسین پناهی


در کودکی نمی‌دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع‌گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم!

فارغ از قضاوت‌های آرتیستیک در رنگین‌کمان حیات ذره‌ای بودم که می‌درخشیدم! آن روزها میلیون‌ها مشغله دلگرم‌کننده در پس‌انداز ذهن داشتم! از هیأت گل‌ها گرفته تا مهندسی سگ‌ها، از رنگ و فرم سنگ‌ها گرفته تا معمای باران‌ها و ابرها، از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند! به سماجت گاوها برای معاش، زمین و زمان را می‌کاویدم و به سادگی بلدرچین سیر می‌شدم.

گذشت ناگزیر روزها و تکرار یکنواخت خوراکی‌های حواس، توفعم را بالا برد! توقعات بالا و ایده‌های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود! مشکلات راه مدرسه، در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفش‌هایم به باران با همه عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت‌ها، اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد! هر چه بزرگتر شدم به دلیل خودخواهی‌های طبیعی و قراردادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم و این روزها و احتمالا تا همیشه مرثیه‌خوان آن روزها باقی خواهم ماند!
تلاش می‌کنم تا به کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان، آن همه حرکت و سکون را بازسازی کنم و بعضاً نیر ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم که برایم تاریخ‌ها و تمدن‌ها ساخته‌اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفش‌هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده، خود را در بحران‌های دروغ و دزدی دیوانه کنبم. جرا باید زیبایی‌های زندگی را فقط در دوران کودکی‌مان تجربه کنیم حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیباسازی منظومه‌هاییم. در مقایسه با آن ظلمات سنگین و عظیم نبودنِ بودن نعمتی‌ست که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.
بدبینی‌های ما عارضه‌های بد حضور و ارتباطات ماست! فقر و بیماری و تنهایی مرگ ما، هیچگاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد! منظومه‌ها می‌چرخند و ما را با خود می‌چرخانند. ما، در هیأت پروانه هستی با همه توانایی‌ها و تمدن‌هامان شاخکی بیش نیستیم. برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد! یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست! اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته‌ایم و همه چیزهای تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو می‌کنیم! به نظر می‌رسد انسان آسانسورچی فقیری است که چرخ تراکتور می‌دزدد! البته به نظر می‌رسد! ... تا نظر شما چه باشد؟


پ.ن: برای آشنایی با حسین پناهی و آثارش از وب‌سایت رسمی این هنرمند فقید بازدید فرمایید.
نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا مجابی جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ب.ظ http://darichehh.blogfa.com

این رقم نوشته های پناهی حد وسط کار هنری و پژوهشی است و سبک نوشتاری خاص پناهی را شکل می دهد....ترکیبی از یک روح آتشین و یک مغز سرد! روحش شاد و یادش گرامی باد

Davoud شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ

به راستی کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد