دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

بی‌پولی حدیث ماست

بیرون سینما فلسطین آقایان محترمی از سازمان صدا و سیما به همراه مصاحبه شونده محترم تری که از قماش خودشان بود در حال استفاده از فضای خیابان جهت گرفتن پلان بودند و دائم به جمع ما اعتراض می کردند که صدای حرف زدنتان بلند است و نمی گذارید ما کارمان را انجام بدهیم...

به داخل سالن که رفتیم از برکت بی‌پولی و بلیت نیم‌بهای سه‌شنبه‌ها جای سوزن انداختن نبود. شاید هم چون سالن کوچک بود به نظر من تعداد تماشاگران زیاد به نظر آمد. شاید هم شوق دیدن کاری از سازنده فیلم بوتیک آن هم بعد از شش هفت سال ملت را کشانده بود سینما تا ببینند آقای نعمت‌الله بعد از این همه سال چه کرده‌است.

ضرباهنگ شروع فیلم خیلی تند بود و مثل اغلب داستان‌های مینیمال این روزها خیلی اصراری در ارائه یک بیوگرافی اولیه راجع به کاراکترهای داستان وجود نداشت. اما به جای آن استفاده از شوخی و طنز کلامی بین بیننده و کاراکترهای داستان صمیمیت ایجاد می‌کرد. تا نیمه فیلم اما من همچنان در تفکر بودم که اینهمه اصرار شخصیت اصلی داستان به کار نکردن و قرض کردن پول از این و آن برای گذران چند روز بیشتر چیست؟ بلاهت بیش از حد کاراکتر شکوه (با بازی لیلا حاتمی) به خاطر چیست؟ و اینهمه کاراکتر خاکستری حول این دو نفر چرا دائماً در حال تغییر شیفت هستند؟

نمی‌دانم آیا دوستان همراه نیز با این تعلیق مواجه شدند و یا خیر. اما از نیمه فیلم به نظر من کاراکتر ایرج (با بازی بهرام رادان) نمادی از مردم جامعه امروز ایرانی است که تنها به دنبال رفع نیاز تا صبح فردا است و در نیل به این مقصود بسیاری از باورها و اعتبارات خود را خرج می‌کند. تأکید بر حفظ آبرو نمادی از سنت و پیشینه تاریخی ما است که همواره بر طبل آن می‌کوبیم ولی با عملکردها و رفتارهایمان از بینش برده‌ایم. و بسیاری از نمادهای دیگر که به گمانم اگر به فیلم خوب نگاه کرده باشید می‌توانید لیست بلند بالایی از آنها تهیه نمایید.

حتی پایان‌بندی فیلم هم به نوعی به شرایط امروز ما نقب می‌زند. سکانسی که در آن پرویز افراشته (با بازی حبیب رضایی) که از ابتدای فیلم خودش و مشکلاتش را به ایرج تحمیل کرده خبر از بهبودی اوضاع می‌دهد؛ فیلم با چهره ایرج خاتمه می‌پذیرد و ما ناخودآگاه به یاد متحدان خارجی دغل باز دولت ایران می‌افتیم که هماره در سال‌های اخیر جز دوشیدن سرمایه‌ها و وعده‌های پوشالی آینده بهتر چیز دیگری برای ما عرضه نکرده‌اند.

در رابطه با بازی‌ها به نظرم مثل کار قبلی حمید نعمت‌الله، کاراکترهای مکمل به دلیل عمق نفوذشان بیشتر در ذهن انسان می‌مانند تا شخصیت‌های محوری. بازی لیلا حاتمی با اینکه برنده سیمرغ بلورین شد اصلاً به دل من ننشست و به نظرم بهرام رادان همان راهی را می‌رود که خسرو شکیبایی بعد از هامون رفت. فرو رفتن در تیپ اجتماعی علی سنتوری آنچنان مشهود است که بیننده می‌تواند انتظار داشته باشد بلافاصله پلانی از آن فیلم روی پرده ظاهر شود.

بیشتر نقدهایی که در رابطه با فیلم خواندم به دلیل اینکه این فیلم به همراه درباره الی در جشنواره فیلم فجر پارسال به عنوان فیلم منتخب تماشاگران به طور مشترک انتخاب شد؛ به مقایسه میان این دو پرداخته و تقریباً همگی امتیاز برنده را به ساخته اصغر فرهادی داده بودند. البته به قول عزیزی ماها خیلی در رابطه با سینما صاحب نظر نیستیم که بخواهیم نقدی سینمایی داشته باشیم به این موضوع. اما به نظر خودم به لحاظ داستان بی‌پولی بسیار قوی‌تر  (یا شاید بتوان گفت با دغدغه‌تر) است و البته این موضوع شاید متأثر از شرایط جامعه باشد. اما همینکه کارگردان به بیننده اجازه بدهد به جای لذت بردن صرف از یک نمای طنز اجتماعی چنین داستان نمادینی را در پشت ذهنش خلق نماید، نشان از قدرت اوست. البته در مورد سایر موارد فنی و تکنیکی فیلم باید به صاحب نظران و منتقدین سینمایی گوش فرا داد.

نظرات 15 + ارسال نظر
بنفشه چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

من این فیلم رو ندیدم که نظر بدم . تو وقت سینما رفتنم داری !!! :))

سمن شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:46 ق.ظ http://yahooma.blogfa.com

سلام حاجی
مثل همیشه از نقد آبکی شما لذت بردییییییم D:
سینما میری خبر بدی حالا شاید اومدیم.

والله اگر خاطرتان باشد خدمت تان تماس گرفتیم. شما مرحمت فرمودید همانند همه دوستان اینجانبان را پیچاندید و به برنامه های خودتان تشریف بردید.

بنفشه دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ

سلام . بالاخره من هم رفتم و این فیلم رو دیدم. باورت میشه حتی بعضی سکانسها ناراحتم می کرد . چرا که از جنبه نقد فیلم که بگذریم . موضوعی بود که من رو به فکر وا می داشت . همیشه وقتی از عشق صحبت می کردم یکی از دوستان می گفت : گرسنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره . و من می گفتم : عاشقی نکشیدی که گرسنگی یادت بره . / با اینکه در این فیلم کمی اغراق شده بود ولی شاید بی پولی اولین چیزی هست که عشق رو کمرنگ می کنه ( و البته این از جانب آقایان صورت میگیره . چرا که این آقایان هستند که علاوه بر زیر پا گذاشتن عشق حتی اخلاقیات رو هم زیر پا میذارند و خشن و بداخلاق می شوند . ) کاش مردها یاد می گرفتند که به جای اینکه مشکلات و بی پولی رو از همسرشون مخفی کنند از همان اول با شریک زندگیشان در میان بگذارند چون در چنین مواقعی خانمها خیلی بهتر پول پس انداز می کنند و راه چاره ای پیدا میکنند. نتیجه اینکه اگه به مشکلی در زندگی برخورد کردی مثل بچه خوب برای همسرت اعتراف کن نه اینکه دروغ بگی . ( این مطلب آخر رو به یاد داشته باش برای آیندت خوبه آقا امید . :) )

... یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ

سلام . لطفا ایدی یاهو مسنجر divar_azad رو چک کن .

عمار پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ http://gratiswalle.blogspot.com

سلام
اغتشاش از مایه افتعال به کیا که برازنده نیست
؟؟؟!!!

بنفشه سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ

از بی پولی تا حالا هیچ فیلمی ندیدی مگه ؟! مطلب جدید بذار گرچه میدونم سرت شلوغه و کاملا درک می کنم ولی مطلب جدید می خوام D:

بنفشه پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ http://banafsheh-bandali.blogfa.com/

سلام . داستان من بر روی سایت انجمن داستانی چوک برای یک هفته نمایش داده می شود. خوشحال می شوم نظر بدهید.
http://www.stop4story.blogfa.com/post-137.aspx

بنفشه پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ http://banafsheh-bandali.blogfa.com/

داستان من در کافه داستان :
http://www.cafedastan.net/post-372.aspx

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ب.ظ

دلم یک میز میخواهد که رویش مهره ها به ترتیب چیده شده باشند و من زل زده باشم به قدشان ...
دلم ...
بازنده ها همیشه هم بازنده نیستند ... هستند ؟!

امید student uni anzali چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ب.ظ

سلام شاید هم خدا حافظ.
چون با دیدن فیلم کتاب قانون ادم بیشتر احساس پوچی می کنه تو این دنیا

اگه می شه این فیلم نگاه کنین دیگه قصه بیلط نیم بها را هم نمی خورین

بنفشه جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ

داستان من در سایت کافه داستان :
http://www.cafedastan.net/post-383.aspx

nobody دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ق.ظ

salam shoma tasmim nadarin up shin ishalla? ye chi benevis dige mohandes, ma kami deleman garm savad ke tasirgozar bodim

banafsheh چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://banafsheh-bandali.blogfa.com/

سلام . ممنون از کامنتتان. امیدوارم سال نو برای شما و خانواده و همه دوستانتان سالی سر شار از امید , آزادی , عشق , سلامتی و در یک کلام سبز باشه . :)

پ. پژوهش دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://ppajouhesh.blogfa.com

نامرد کدومه. فک کردم لینکت کردم درستش کردم. از این گذشته اون‌جا حتی مگس هم پر نمی‌زنه.

فریاد خاموش دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ http://kochik.blogfa.com

سلام جیگر
دیدم این رو
خیلی تلخ بود و تا حدی در بعضی صحنه ها یه سری چیزا جا مونده بود.
ولی در کل از اینکه بازی جدیدی از حاتمی دیدم لذت بردم از اینکه این مبحث مطرح شد خوشمان آمد ولی ولی ولی کاش اینقدر تلخ نبود

قصه اون دوست که آخر دوست خوبه میشه همون قضیه سگ مرده استا ;)
شاد باشی
در حال آمدنم خبر می دم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد