دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

نقدی بر کنعان

تلفن که زنگ زد با خودم گفتم حتماً امیر است. حدسم درست بود. بعد از احوالپرسی گفت که ساسان خیلی دیرش می شود و سانس ساعت 9 سینما آزادی برایش مناسب نیست. خب این دفعه هم نشد؛ ان شاءالله فیلم بعدی. از آخرین فیلمی که در شهرفرنگ دیدم بیشتر از 15 سال گذشته است. شاید هم بیشتر. زمان از دستم در رفته. فیلم مانی حقیقی بهانه خوبی بود که به همراه دوستان یه سری به خاطرات کودکی مان بزنیم. که البته این دفعه هم نافرجام ماند.
هنگامی که به همراه امیر، حنیف و ساسان وارد سالن شدیم چند دقیقه ای از شروع فیلم گذشته  بود. اما ریتم آغازین فیلم که بیشتر به معرفی شخصیت های داستان می پرداخت تند نبود. به همین خاطر گمان نمی کنم چیز خاصی از دست رفته باشد. اولین چیزی از فیلم که توی ذوقم زد غیر واقعی بودن سناریویی بود که کنش و واکنش شخصیت ها بر اساس آن شکل می گرفت. سرزده وارد شدن آزاده (افسانه بایگان) و مشکل چمدان های توقیف شده، اصلاً در فضای فیلم جا نیفتاده بود. به خصوص آنکه هر دو مأمور فرودگاه بسیار سیاه تصویر شده بودند و من هنوز نفهمیدم کارگردان دقیقاً چه برداشتی را می خواست به ذهن تماشاگر متبادر سازد.
سفر به شمال و قهر کردن آزاده به دلیل آنکه مینا (ترانه علیدوستی) می خواست شبی او را تنها بگذارد و به همراه همسرش مرتضی (محمدرضا فروتن) به شمال برود خیلی بچه گانه جلوه کرد. محمدرضا فروتن با وجود بازی خوبش اصلاً در کاراکتر یک مرد چهل پنجاه ساله که پانزده سال از همسرش (شاگرد سابق) بزرگتر است جا نیفتاده بود و همان تیپ عاشق جاهل فیلم دوزن بود!
استدلال های مینا برای اصرار به طلاق و سقط جنین (می خواهم تنها باشم، کسی منتظرم نباشه و ...) اصلاً سنخیتی با تصور یک آدم از فردی متعلق به طبقه متوسط جامعه ندارد. به قول حنیف آخه اینم شد دلیل؟ به نظر می رسد فیلمنامه در این رابطه چیزی کم دارد. شاید هم ناشی از تیغ سانسور باشد. ما که نمی دانیم.فصل آخر فیلم هم می توانست خیلی واقع گرایانه تر تمام شود. کارگردان چندین موتیف پایانی خوب را (مثلاً صحنه ای که بحث بین مرتضی و مینا بالاگرفته و صدای بوق کامیون گفتگو را ناتمام باقی می گذارد می توانست پایان تعلیق وار بهتری باشد) رها کرده و در جستجوی سوژه ای معناگرا (دخیل بستن به درخت و نذر برای زنده بودن آزاده در ازای لغو سفر تحصیلی به کانادا و طلاق از همسر!) تماشاگر خاص واقع گرا ـ که برای یک پایان هالیوودی به سینما نیامده است ـ را دلزده می کند.
به نظر من فیلمنامه جاهای خوبی برای کاوش و بررسی داشت. اگر به جای حرکت مستقیم در سناریو، کارگردان از اپیزودی کردن داستان بهره می گرفت به نظرم کاراکتر علی (بهرام رادان) در مثلثی که با مرتضی و مینا داشت بهتر برای تماشاگر جا می افتاد. حال چرا نویسنده و کارگردان به مینمال گرایی و اشاراتی مختصر به ماجرای 15 سال قبل اکتفا کرده اند، یا سلیقه ایشان بوده و یا سلیقه دیگرانی که ما نمی دانیم چرا اصلاً با کاراکتر علی در فیلم کنار نیامده اند!
فیلم که تمام شد ساعتی با دوستان بحث کردیم و برداشت کلی ام از بحث نوشته ای شد که در بالا آمد. شاید زیادی سخت گیرانه است. به قول امیر اگر هیچی هم برای تفکر نداشت، لاقل بهانه ای شد تا بعد از مدت ها در سالن سینما (و البته نه در سینما آزادی!) دور هم جمع شویم و این خودش دوست داشتنی تر از فیلم به نظر می رسید!

نظرات 3 + ارسال نظر
Mzdk شنبه 4 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:46 ق.ظ

سلام.
1- آها ... این شد ... نه این که هی نوشته های دیگران رو بنویسی ... ما این جا امید رو می خوایم ببینیم نه همشهری مسافر یا ابراهیم نبوی یا جا های دیگه رو : )
2- فیلم رو ندیدم ... ولی به نظرم یه مورد از نقد هات درست نبود که گفتی «استدلال های مینا برای اصرار به طلاق و سقط جنین (می خواهم تنها باشم، کسی منتظرم نباشه و ...) اصلاً سنخیتی با تصور یک آدم از فردی متعلق به طبقه متوسط جامعه ندارد. به قول حنیف آخه اینم شد دلیل؟» راستش این بر می گرده به یه مبحث فلسفی از دیدگاه کی یر کگور که می گه: «انسان از آن چیزی که بسیار دوست می دارد خود را جدا می سازد. در اوج خواستن، نمی خواهد. دوست می دارد اما در عین حال می خواهد که متنفر باشد. امیدوار است، اما امیدوار است که امیدوار نباشد. همواره به یاد می آورد اما می خواهد که فراموش کند ...» شاید به نظرت برسه که بحث فلسفی شد ... ولی نه ... من خودم تجربه ش رو کردم و می تونم بهت بگم که برای بعضی از روح ها که نمی تونن حفره ی ته دلشون رو با هیچ آرامشی پر کنن این اتفاق می افته ...
3- بی معرفتا ... منم می گفتین بیام دیگه ... من برنامه ی تئاترا رو معمولاً می رم با این وضع مصیبت باری که سینما داره ارزش نداره رفتنش ... ولی به با هم بودن و بحث کردن برای چند تا فیلم که همچین یه خورده کم تر توهین می کنن به مخاطب بدم نمی آد وقت بذارم ... خبرم کن اگه دوست داشتی بعد از این

والله اگر منظورت اینه که کاراکتر مینا دارای سرخوردگی فردی و اجتماعی است و فرار از وضعیت حاضر را تنها چاره راه می بیند، خب فیلم مجبور نبود دلیل جعلی بتراشد برای این فرآیِند تلاش برای مهاجرت. نمونه خوب دیگری هم داشتیم در سال گذشته به نام سنتوری. اگر فیلم را دیده باشید کاراکتر نقش اول زن در آنجا هم به صرافت مهاجرت افتاد. درست است فیلم اجازه اکران بر پرده را نگرفت (به اتهام سیاه نمایی) اما همه فیلم را دیدند بالاخره. به نظر من کارگردان و تهیه کننده کنعان در سوژه طلاق و مهاجرت شجاعت مهرجویی و تهیه کننده فیلمش را نداشته اند. ما هم نگفتیم چرا همچین استدلالی به خورد کاراکتر فیلم تان دادید. فقط گفتیم غیر واقعی است. هرچند چند تا نقد اخیری که درباره کنعان خوانده ام ضمن تأیید در لفافه حرف زدن سناریو، همه در تأیید و تشویق آن قلم زده اند. اما بازم سر حرفم هستم. تماشاگر نمی رود سینما تا داستان را با نشانی و اشاره بفهمد. می خواهد در داستان زندگی کند. با شخصیت ها و داستان ها سفری از آغاز فیلم را تا نقطه پایان طی نماید. از این جنبه (موضوع داستان و تاکتیک بیان) کنعان نمره قبولی نمی گیرد. سایر جنبه ها (تصویربرداری، موسیقی، بازیگران و ...) را ما صاحب نظر نیستیم.

مهدی یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام
نه آقا چی چی این شد. اصلا هم نشد. آقا جان شما از کی شدی منتقد سینما که ما خبر نداشتیم. خوب حالا شما منتقد، ما که تو عمرمون از نوشته های انتقادی خوشمون نیومده و هیچ گاه هم برای منتقدین ارزش ویژه ای قائل نبودیم با نوشته ی شما چه کنیم؟
بابا فیلم زرد هم نقد کردن داره؟؟؟
خداحافظ

۱- البته شما اصولاْ لطف داری! اما من در جواب مزدک هم نوشتم. از جنبه های فنی ادعای صاحبنظری ندارم عزیز. بیشتر نقدم روی فیلمنامه و شخصیت پردازی بودش. اینها هم به حوزه داستان مربوط میشه. در زمینه داستان در حد خودم از یه چیزایی سر در میارم. به نظرم داستان فیلم ایراد داشتش. هم شکلی و محتوایی
۲- والله بر خلاف نظر شما ما هر چی نقد خوندیم قبل و بعد از دیدن فیلم همه تعریف و تمجید کرده بودند! خودم هم موندم چرا اینقدر در محافل استقبال کرده اند ازش. به نظر من حرف خیلی خاصی برای گفتن نداشت و به نوعی تعبیر شما درسته و بیشتر می خوره یه کار تجاری بوده باشه تا یه اثر هنری.
۳- تازه غم انگیزترش اینه که کاشف به عمل اومده فیلمنامه اقتباسی بوده. اما در عنوان بندی آقایون کوچکترین اشاره ای به داستانی که ازش اقتباس کرده بودند نداشتند!

فریاد خاموش یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:50 ب.ظ http://kochik.blogfa.com

سلام
چی شد؟

یکم نقدت گنگ بود. اول یکم ماجرا رو تعریف کن بعد نقدت رو بگو من کاملاْ گیج شدم.

آقا!!! دعوت رو ول کردین رفتین کنعان از اسم بازیگرا معلومه بیشتر گیشه ای می خوره.
تاره چرا کاره مجید مجیدی رو نرفتین!!!!
خلاصه یکم نقدت رو واضحتر کن پلیز

چاکرم
یا حق

اقاجان من خیلی به کارهای حاتمی کیا و مجیدی علاقه ندارم. سینماشون رو دوست ندارم. زوری که نیست؟! سرجمع قد انگشتای دست فیلم خوب نساختن. گفتیم فیلم نوه ابراهیم گلستان (مانی حقیقی) رو ببینیم شاید بهتر باشه. به قول شما تو زرد از آب در اومد و گیشه ای بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد