یکبار دیگر هم خواهم آمد تا آدمهای زندگیام ـ آنها که با مناند شب و روز در کارزار وعدههای سر خرمن تنها نمانند تا این بار نیز اگر اشتباه میرویم یکصدا باشیم و گر در سمت درستیم بیصدا نمانیم در کر شدن دنیا از بوقهای بدآهنگ انتخابات پرشور و پوچی کور زندگیهای لغو امتیاز شده در اندوه گنگ فرصتهای از دست رفته؛ یکبار دیگر هم خواهم آمد تا این بار نیز اگر دبهای در کار است انکار ما پرهزینه باشد برای آنها که هماره نشانمان دادند انسانیت پرهیز از چه سلوکی و دشواری چه وظایفی است. در جهانی رو به نابودی که مشاهده لبخندی کوچک در تاریکی آن غنیمت است؛ یکبار دیگر هم خواهم آمد تا آدمهای زندگیام ـ آنها که شاید نیامدهاند هنوز طلوع صبح آزادی مشتاق حضورشان باشد. 25 اردیبهشت 96، تهران (الف. م. روشن) |
صبح آزادی در این سرزمین خیلی وقته غروب کرده عزیزم!. امیدوارم طلوع رو ببینیم
بودن یا نبودن ... مسئله این است . بودن همیشه سختر از نابودنست .