سینمای ایران از مشکل مختلفی رنج میبرد که تشریح آنها در این گفتار ممکن است خارج از حوصله باشد. اما یکی از این ضعفهای نهادینه شده بحث روایتهای داستانی است که به فیلمنامه برگردان شده و نهایتاً به روی پرده سینما میروند. تجربههای ناموفق در این زمینه بسیار زیاد هستند و گاهی اوقات دلیل این ناکامی نه به خاطر ناتوانی فیلمنامهنویس و کارگردان بلکه به دلیل محدودیتهایی است که در برداشتهای سینمایی از آثار ادبی وجود دارد؛ در حالی که در فضای رمان خواننده با قدرت تجسم شخصیاش تصاویر دلخواه و مطلوب خودش را از قصه به صورت ذهنی ترسیم مینماید. اما جدا از این مقوله یکی از خطاهای کارگردانی رایج در اقتباس از آثار ادبی ایرانی دخالت بیش از حد فیلمساز در داستان اقتباس شونده و حذف بسیاری از جنبههای روایی اثر به دلیل محدودیتهای زمانی، مکانی و غیره است.
جامهدران (اولین فیلم بلند
حمیدرضا قطبی) به عنوان یک اثر اقتباسی شاید در ترسیم تصاویر ذهنی دلخواه مخاطب چندان موفق نبوده باشد اما نسبت به داستان اصلی در پیشبرد روایت وفادار است و از این رو فیلم موفقی محسوب میشود.

جامهدران یک فیلم اپیزودیک اقتباسی از رمانی به همین نام (نوشته
ناهید طباطبایی) درباره زنی به نام شیرین (
مهتاب کرامتی) است که در مراسم ختم پدرش به روابط جدیدی در زندگی او پی میبرد و حقایقی تازه را کشف میکند. فیلم در سه اپیزود که هر کدام به نام یکی از زنان اصلی داستان نامگذاری شده است در بازههای تاریخی مختلف قصهای به هم پیوسته در خصوص رنج زنان جامعه ایران در مواجهه با پدرسالاری موجود در بطن اجتماع را به جلوی دوربین میآورد.
از اواخر دهه 1340 تا ابتدای دهه 1360 برنامه فرهنگی پیوستن به مدرنیته غربی با پیگیری حکومت وقت به شکل دستوری و غیرساختارمند با سرعت بسیار زیادی به سپهر عمومی جامعه ایران تحمیل شده و این شتابزدگی فرهنگی ـ اجتماعی منجر به نوع مقاومت اجتماعی در لایههای سنتی جامعه گردیده است. اثرات این جدال تاریخی در تبدیل شدن ایران به یک جامعه میانمایه و بیشکل به خوبی مشهود است. فیلم تلاشهایی در به تصویر کشیدن نامحسوس این جنبهها داشته اما در خصوص وضعیت فعلی جامعه عمیقاً ساکت بوده و تأکید بیش از حدی بر مناسبات فرهنگی جامعه فئودالی و پیامدهای نامطلوب آن بر زندگی مردم به خرج داده است. آقا محمود (
مصطفی زمانی) اربابزادهای است که برای فرار از خدمت اجباری سربازی یک دختر رعیت به نام گوهر (
باران کوثری) را به عقد دخود رآورده و از او صاحب فرزند هم شده است. اما به دلیل اینکه در مناسبات پدرسالارانه فرهنگی و اجتماعی جایی برای این خانواده ناهمگون و دارای تضاد طبقاتی شدید وجود ندارد، وی را به حال خود رها کرده و با مهلقا (
پگاه آهنگرانی) زنی ازطبقه اجتماعی خودش ازدواج مینماید. اما چون مهلقا نمیتواند بچهدار شود و این موضوع به دلیل همان مناسبات اجتماعی برای خانم ارباب به مشکلی روحی و اجتماعی تبدیل شده است مجدداً و به صورت پنهانی به گوهر که کارگرزادهای در حسرت عشق ارباب است رجعت کرده و بدن او را به عنوان ماشین تولید فرزند برای خانواده رسمیاش مورد سوءاستفاده قرار میدهد.
جامهدران داستان تلخ استیلای اجتماعی و اقتصادی نظام اربابی و اشرافی بر همه شئونات زندگی رعایای بیچاره و عقبافتاده را بیپروا و نسبتاً سرراست روایت میکند. نمونههای مشابه این دوره تاریخی در خاطره و تجربه نسل پیش از ما به وفور یافت میشود. اما انتقاداتی به شیوه پیشبرد حوادث داستان وارد است. به عنوان مثال اگر از تیتراژ آغازین فیلم که نماهایی از تهران امروز را به تصویر کشیده است بگذریم، روایت فیلم در اپیزود اول به دلیل عدم وابستگی زمانی به مقطع تاریخی خاص و کشدار بودن سکانسهای مواجهه شیرین با مردمی که برای عرض تسلیت به منزل ارباب آمدهاند کمی دلسردکننده است و به نظر میرسد. حضور مردم در مراسم و نحوه حرکت دوربین در خانه ارباب به خاطر همزمان شدن با نریشن طولانی شیرین با خود کش آمدهاند. این مسأله در اپیزودهای بعدی به دلیل درگیر شدن ذهن مخاطب با جنبههای مختلف داستان کمتر محسوس است و از این رو میتوان پوئن مثبتی به داستان و شیوه روایت سرراست آن داد و البته بازیهای خوبی که از دختر رعیت (
باران کوثری) و مادرش (
الهام نامی) در اپیزود سوم گرفته شده در جذب مخاطب به پیگیری سرانجام قصه (با وجود قابل پیشبینی بودن آن) موفق بوده است.
فیلم
جامهدران از فقدان وجود پیام اجتماعی به مخاطب معاصر رنج میبرد؛ البته ممکن است در این خصوص رسالتی برای خودش متصور نبوده و تمایل سازنده فیلم به سرگرمسازی مخاطب با قصهگویی تصویری و وفاداری به رمان اصلی بیشتر دغدغهها را به خود اختصاص داده باشد. بازگویی دردهای زنان ایرانی در مواجهه با فرهنگ مردسالارانه و پدرسالارانه جامعه سنتی ایران بیشتر تکانه و تلنگری است که باید به بخش پاییندست جامعه وارد شود و نقل آن برای طبقه متوسط جامعه، مخاطب اصلی این فیلم در سالنهای سینما، که این مرحله تاریخی سخت (گذاراز مناسبات فئودالی به شهرنشینی متوسط) را پرشتاب و یا کم شتاب طی کردهاند و در فضای فرهنگی آشفتهای از جنس دیگر قرار داشته و درگیر بحرانهای فرهنگی و اجتماعی دیگری هستند، منجر به تحرک اجتماعی و فکری جدیدی در ایشان نمیشود. از این رو با وجود تیتراژ جذاب آغاز فیلم نمیتوان جامهدران را یک فیلم شهری و مرتبط با طبقه متوسط شهری امروزی تلقی کرد و چون از گویش یا پوشش بوم خاصی از ایران برای محلی کردن داستان و تبدیل آن به یک فیلم محلی یا روستایی استفاده نشده، ژانر اثر به سینمای پوزیتیویستی و اخلاقگرای دهه 1360 ایران که در نقد رژیم گذشته و رفتارهای فرهنگی و اجتماعیاش، واقعیتهای اجتماعی تلخ به تصویر کشیده میشدند نزدیکتر است. هرچند ظرافتهای داستان و شیوه روایت کارگردان به گونهای است که از سقوط اثر به ورطه ژورنالیسم سیاسی و تبدیل شدن آن به یک اثر سفارشی و تبلیغاتی جلوگیری میکند. نمونه موفق این تجربه مجموعه
پس از باران (
سعید سلطانی) است که با روایت داستانی مشابهی در حدود 15 سال قبل در 37 قسمت از تلویزیون دولتی ایران به نمایش درآمد و در تصویر کشیدن مناسبات جامعه فئودالی ایران قبل از انقلاب رویهای مشابه با فیلم حاضر داشته و مورد استقبال عمومی قرار گرفت.

پینوشت: همانند سایر نقدهای نگارش شده در این وبلاگ لازم است تأکید شود که نقطهنظرات نگارنده عموماً مربوط به خط سیر داستانی فیلم بوده و در خصوص جنبههای فنی و هنری اثر صاحبنظران باید نظر دهند و این نوشتار در این خصوص موارد مشخصی را ارائه نداده است و علاقهمندان به نقد فیلم میتوانند برای نمونه به
اینجا و
اینجا و یا
اینجا مراجعه داشته باشند.