دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

تنهایی و نسبت آن با انزوا (Loneliness & Solitude)


تنهایی یک واقعیت هست؛ هم جنبه فردی دارد و هم جنبه‌های اجتماعی. تنهایی رهاورد زندگی در دنیای مدرن است. یعنی فرد آزاد باشد هرطور که دوست دارد زندگی کند، کار کند، تفریح و معاشرت کند و برای هیچ کدام از چیزهایی که شیوه زندگی یا همان Life Style نام می‌گیرند مجبور نباشد بدون خواسته خودش به کسی جواب پس بدهد. خب، به دست آوردن همچنین امتیازاتی به این راحتی‌ها هم که نیست؛ بعضاً باید براش مبارزه و جدال هم کرد خصوصاً در جامعه ما که چهل پنجاه سال است وسط گذار از سنت به مدرنیته گیر افتاده است. درک کرده‌ام که کسب استقلال فرق نمی‌کند در سطح فردی یا جمعی یا ملی باشد؛ به هر حال پروسه هزینه‌داری هست.

درک کرده‌ام که زندگی انسان پیوند عمیقی با منافعی دارد که برای او نوعی احساس مفید بودن و در جای خود بودن به همراه می‌آورند. انسان‌ها فارغ است از هر رنگ پوست و عقیده و مذهبی طالب رفاه و آسایش هستند و برای به دست آوردن آن تکاپو تلاش روزانه و شبانه دارند. اینکه به عنوان یک پیامد ورود مدرنیته به جوامع، انسان‌ها طالب تنها بودن و تنها زندگی کردن باشند به نظر نمی‌تواند یک هدف ایده‌آل برای ایشان باشد؛ تنها بودن و تنهایی زندگی کردن به نظرم هزینه‌ای است که انسان می‌پردازد تا استقلال و فردیت‌اش در محیط پیرامونی زندگی‌اش به رسمیت شناخته شود.
همچنین درک کرده‌ام تنهایی و انزوا لزوماً به یک معنی نیستند. تنهایی اشاره‌ای به پیرامون فرد و روابط با نزدیکانش دارد ولی انزوا با تعریفی که من درک کرده‌ام قطعاً پدیده‌ای اجتماعی هست و با تنهایی فرق دارد. مثلاً انسان می‌تواند تنها باشد ولی در جمع‌های دوستانه و فعالیت‌های اجتماعی منزوی نباشد و برعکس می‌تواند در بیان افکار و آرا خیلی هم منزوی باشد ولی در جمع خانوادگی و دوستانش اصلا وقت برای یک دقیقه تنها بودن پیدا نکند. اخیراً خیلی مورد انتقاد بودم که چرا تدریس در دانشگاه را رها نمی‌کنم و به زندگی پشت میزی تن نمی‌دهم؛ واقعاً سخت هم هست بعد از متوسط 40 الی 50 ساعت کار نفس‌گیر پای کامپیوتر آدم صبح اول وقت هر پنجشنبه از خواب و زندگی و سلامتی‌اش مایه بگذارد و برود سر کلاس درس برای مشتی آدم غافل از زندگی و مناسبتش جزوه بگوید و بحث و جدل کند؛ اما انجامش می‌دهم چون نمی‌خواهم هم تنها باشم و هم منزوی؛ به نظرم این یک حالت بدتری است؛ انزوا در تنهایی مثل نوعی مرگ تدریجی فوری است. مثل سرطانی که به جای پنج شش سال در کمتر از یک سال آدم را از پا در می‌آورد.

من هیچ شیوه و ابزاری برای پر کردن انزوا جز فعالیت در اجتماع نمی‌شناسم؛ حتی فیسبوک و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی دیگر هم بیش از حد شبیه خود زندگی هستند و منزوی بودن و فعالیت نکردن در آنها دقیقاً پیامدهایی مانند حس فراموش شدن و انزوا به همراه می‌آورد. شاید یک نفر باشد دوست داشته باشد وقتش را با وبگردی، تماشای سریال و تئاتر یا کافه‌گردی پر کند و برای اینکه احساس روشنفکری داشته باشد موعظه و خطابه هم بنویسد و منتشر هم کند و بلند بلند هم فریاد بزند. به نظر من به این شیوه زندگی نباید ایراد هم گرفت اما من اینجوری نیستم و اینجوری حس کامل بودن ندارم.

اخیراً درک کرده‌ام تنهایی را می‌توان با کسی قسمت کرد و با شلوغ‌کاری و تجربه هیجان‌های مختلف در محیط پیرامون زندگی اصطلاحاً کمی خانه تکانی داشت. اما برای خروج از انزوای فردی و اجتماعی به نظرم راه دشواری در پیش رو هست. می‌شود دلگرم بود که تنها نبودن می‌تواند کمک کند تا آدم از انزوای درون خودش بیرون بیاید و با دنیای پیرامونش مناسبت جدیدی را توافق کند؛ استقلال و آزادی پیدا کند و کمتر احساس پوچی نسبت به کل زندگی و کائنات داشته باشد. اما برعکسش رو اصلا مطمئن نیستم چون یک ماه و اندی غایب بودن در مجامع دنیای واقعی و شبکه‌های مجازی برایم به خوبی روشن کرده که بیرون آمدن تصنعی از انزوا به ضرب کلاس، و درس و دانشگاه و فیسبوک و میهمانی‌های شبانه و شوخی‌های محیط کار نه تنها میسر نیست؛ بلکه مثل گیر افتادن در مرداب است؛ هر چه بیشتر تقلا کنی بیشتر فرو می‌روی!



نظرات 8 + ارسال نظر
آزاده جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:14 ب.ظ

اگر تنها زندگی کردن و تنهایی به این دلیل که فرد توانایی مقابله با زندگی اجتماعی در خانواده و مدیریت آن را ندارد و به تعبیری می خواهد آسوده زندگی کند چون یک بار به دنیا می آید!.حتی در مثال بزرگتر اگر این خانواده کشورش باشد، به نظر من هم نمی تواند یک هدف ایده آل باشد، اما یادمان نرود که یک بعدی هم نمی شود به مساله نگاه کرد.
راه دشواری داریم!
استقلال و آزادی در تنها بودن حاصل می شود، اما تنها نبودن و قسمت کردنش در فضایی که آزادی و استقلال از ارکان بدیهی آن است دلگرم کننده این زندگی پوچ است.

ماکسیم شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:24 ب.ظ

به عنوان آدمی که تو دو هفته مثل ... کار کرده و مثل ... دویده! خیلی سخته که حتی این متنو بخونه! فکر میکنم آخرش نفهمیدم چی شد :-دی
---------------------
منظور از سه نقطه حیوانات با شعور و کاری و با فهمی مثل خر و سگ و اینجور چیزا است!

alireza mojabi یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:09 ب.ظ

ye dostdoghtar begir az tanhaie biron miai mohandes..... yeki az moshkelate akademi in hast ke az zendeghi vaghie door mishavi va faght nezaregare on mishavi ya mofaser on.

سمن دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ق.ظ http://redspring.blogfa.com

سلام

متن جالبی بود و در عین حال همچنان حال و هوای امید دوست داشتنی و تنهای خودمون رو داشت.

در کل باید بگم که نظر علیرضا مجابی رو لایک می کنم D:
اما گذشته از شوخی من فکر نمی کنم این راه حلی که در حال حاضر برای مشکل تنهایی و انزوا پیدا کردی دردی رو دوا بکنه. مخصوصا که محیط و قشر دانشگاهی امروز با اون چیزی که می تونه آدمی مثل امید مجابی رو از تنهایی و انزوای اجتماعی و فردی در بیاره ملیون ها کیلومتر فاصله داره.

اما همچنان بابت پشت کارت تبریک می گم. راه حل قطعی داشتی خبرمون کن.

ماکسیم جان دور از جون، اما فکر نکنم اون حیوانات با شعوری که گفتی تو عمرشون اندازه تو کار کرده باشن یا حتی دویده باشن (;

قشر دانشگاهی که می‌فرمایید کاملا ناامید کننده هستند! من اشاره‌ام به همکاران دانشگاهی نبود! نظرم به دانشجویان بود و البته اینجا قضیه فرق می‌کنه؛ سر و کله زدن با این جماعت به طور کاذب به آدم حس مفید بودن میده ولی در دراز مدت به درس و کلاس هم عادت می‌کنی و می‌شوند مثل گروه قبلی؛ به خاطر همین من در هیچ مرکز و دانشگاهی بیشتر از یک سال تدریس نمی‌کنم؛ چون بعد از همچنین بازه زمانی‌ای واقعا کسل کننده می‌شوند!

ماکسیم دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ

در حال حاضر با روحیه بهتری دوباره مطلب رو خوندم و البته کامنت alireza mojabi، پیرو صحبت ایشون سکوت میکنیم چراکه خدا داند و امید که چی میخوام بگم :دی

ســکــــوت!!

سمن سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ب.ظ

آقا من اگر برای شما دوتا دلم تنگ شده باشه باید چیکار کنم؟

خب بی‌معرفت قرار بذار ببینیمت!

روشنک یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

من دقیقا باهات موافقم که مدرنیته به همون دلیل که فضای شخصی ایجاد می کنه آدم ها رو تنهاتر می کنه. من واقعا از این فضای شخصی لذت می برم. در عین حال یک جاهایی می بینم که برای اینکه با آدم ها باشی ( چون این ارتباط یک نیاز انسانیه) مجبوری باج (با درجات مختلف) بدی، مواضع خودت رو پایین بیاری یا مواضع دیگران رو تحمل کنی. شاید راهش این باشه که آدم تلاش کنه افراد شبیه تر به خودش یا جالب توجه برای خودش رو به زندگیش اضافه کنه که زیاد از فشار باج دهی خسته نشه. راستش به نظر من زندگی کارمندی لزوما به انزوا نمی رسه. بسته به برخورد خود ادم داره. اینجا آدم ها رو به زور محبور می کنند که تومحیط کار روابط اجتماعی داشته باشند.

باج دادن تعبیر جالبی بود ـ مرسی؛

lind سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ

با سلام و خسته نباشید
وب سایت گروهی دیوار فعال در زمینه های طنز خبر تحلیل مقاله و... مایل است با شما تبادل لینک داشته باشد
در صورتی که موافقید با نام (دیوار خبر عکس طنز سیاسی) لینک بفرمایید و اطلاع دهید با چه نامی لینکتان کنیم
ضمنا در صورتی که مایلید مطالبتان را در سایت دیوار با نام دلخواه به اشتراک بگذارید کافیست از قسمت ثبت نام اقدام کنید و مطالب دلخواهتان را با نام و آدرس خودتان منتشر کنید.برخی از امکانات دیوار عبارتند از: امکان آپلود مستقیم فایل،صفحه شخصی،پیغام خصوصی بین کاربران و سازگاری بسیار بالا با الگوریتم گوگل و اصول سئو و ...
با تشکر
www.dwar.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد