
«۱» نوشت:
چند سال پیش فیلمی دیدم با عنوان این کشور جای پیرمردها نیست (برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص اینجا و یا اینجا را
کلیک نمایید) که تظاهرات درونی و بیرونی یک کلانتر ایالتی در آستانه بازنشستگی در
محیط زندگی بسیار خشن و نامطلوب اطرافش را به تصویر میکشید و ضمن نقد تضادهای
اجتماعی، آیندهای تاریک و سرشار از
نومیدی، و نابودی کامل تمامی هنجارها و قید و بندهای اجتماعی و فرهنگی را برای
جامعه آمریکا پیشبینی میکرد.
زاویه دید سازندگان فیلم ستایش از سنتهای محافظهکارانه آمریکایی و انتقاد از ولنگاری و بیهویتی نسل جدید در بطن جامعه سیصد میلیونی بود و البته چون مشابه چنین فضایی
در بین مسئولان و دستگاههای فرهنگی ایران نیز وجود داشت، چندان به مذاق من که خوش
نیامد.
«۲» نوشت:
چند وقت پیش و بعد از دهه اول
محرم امسال در یکی از صفحات شبکه اجتماعی ضاله فیسبوک تیتری با این مضمون که «هفته
مد تهران به پایان رسید» دیدم که جملهای معترضه در خصوص سر و ظاهر عزاداران حسینی در محلات تهران محسوب میشد و با مشاهدات خودم هم از این ایام مطابقت میکرد. حالا نه اینکه دوباره بخواهیم همان حرفهای همیشگی ضد سانتیمانتالیستی خودمان را بازگو کنیم و غرولند و خردهگیری راجع به موضوع را آغاز کنیم. اما توجه آدم جلب میشود که آن لباسهای آنچنانی و حرکات شایسته یا ناشایسته و غیره و غیره در این ایام؛ که برگزاری کارناوالهایی مشابه هالووین نعوذبالله گویی تنها در هنگام عزاداری حسینی و در پرتو عدم دخالت نیروهای پلیس در به اصطلاح برنامه نظم اجتماعی جامعه میسر بوده و در تمام ایام سال امکانپذیر نمیباشد.
«۳» نوشت:
چند وقتی است که از سمت
خانواده مادری (که بیشترین رفت و آمد فامیلی ما را شامل میشود) و در پی ازدواج
یکی از فرزندان فامیل، جریان به اصطلاح «مجرد ماندن و به دنبال ازدواج نبودن»
نگارنده مجدداً فتحالباب شده و افراد دلسوز مختلف با فرمتهای گوناگون خالهزنکانه و یا بحثهای مردانه در تلاشاند تا به زعم خویش برنامه زندگانی ابنای بشر را که سالها در گوشهامان تلاوت شده و یا در مقابل دیدگانمان به تصویر درآمده، مجددا یادآوری بنمایند با این ترجیعبند که سی سالگی هم گذشت و دریغا فلانی که تو هنوز هم در مسیر نیستی!
«۴» نوشت:
بیشتر دوستان دوران دانشگاه و غیردانشگاه که در مجموعه همسالان خودم هستند یا ازدواج کردهاند و یا در شرف رفتن به زیر پرچم زندگانی مشترک هستند و البته خوشبختی و شادکامی هر انسانی مایه انبساط خاطر آدم است، چه برسد که از زمره دوستان نزدیک هم باشند. اما کمی که در خصوص وضعیت و روابط تأمل میشود به نظر میرسد همهچیز آنگونه که وعده شده بر وفق مراد نیست. برای اغلب افراد، این ازدواج جدا از ماجراهای قبل از وقوع (از جدالهای خواستگارانه گرفته تا شرایط ضمن عقد) و البته دوچندان شدن مسئولیتها بعد از همخانگی و همسقفی با همسران، رهاورد اجتماعی قابل اتکایی به دنبال نداشته. یعنی بیشتر پاسداری از همان عرفها و برنامههای زندگانی سعادتمند وعده داده شده هست به انضمام کمی شادمانی جنسی بالای هجده سال دریغ شده از دوران جوانی به عنوان چاشنی روی سالاد فصل میانسالی افراد... چه میدانم اگر سفری خواستند بروند در راه و در هتل و اینها مشکلی پیش نیاید (در مواجهه با حافظان برنامه نظم اجتماعی)، آخر هفتههای دو نفره در مناطق طبیعی غیرطبیعی و یا گردهمآییهای دوستانه بیشتر متأهلانه و فامیلی و چشم و همچشمی با زوجهای دیگر و یا تربیت فرزندان فردای مملکت و غیره و غیره که اگر منصف باشیم با این کیفیت از اجرای اجتماعیاش اصلاً آش دهنسوزی نیست. وقتی هم انتقاد میکنیم میگویند «نوبت خودت هم میرسد!» و یا «شما را هم خواهیم دید!» سفسطه و فرافکنی از طرفین بحث بالا میگیرد.
«۵» نوشت:
یک روز تعطیل در حال صرف صبحانه چشمم افتاد به مقالهای در ضمیمه روزنامه همشهری که از مقوله چندهمسری دفاع کرده و ضمن انتقاد به حذف ماده جنجالی 23 از مصوبه جدید مجلس شورا در خصوص شرایط ازدواج مجدد در قانون به اصطلاح حمایت از خانواده ؛ که به گفته فعالان حقوق زنان پدیده چندهمسری را به شیوه قانونی مجاز میشمرد؛ از زاویه دیدی مشابه با مخالفان اما در ضدیت با ایشان استدلال میکرد که وجود این ماده قانونی به نظاممندشدن برنامه چندهمسری کمک میکرد و راه سلیقهای رفتار کردن را بر روی مردان هوسباز میبست و مسئولیت مضاعفی را در خصوص داشتن همسران متعدد متوجه ایشان مینمود و منتقد حذف ماده واحده مذکور بود. همینجوری که روزنامه را ورق میزدم چشمم میخورد به اخبار موفقیتهای سیاسی چشمگیر ادعا شده در بین تیترهای اقتصادی و حوادث اجتماعی ناگوار که یا به طور ضمنی و یا صراحتاً ناشی از همان عدم اجرای برنامه نظم اجتماعی مطلوب سعادت بشری قلمداد شده بودند.
«۶» نوشت: شبی در منزل یکی از دوستان بودیم و غذا سفارش دادیم. پیک موتوری هنگام تحویل غذا از ما پرسید که آیا خانه را اجاره کردهایم و البته من و دوستم که دلیل پرسش را نفهمیده بودیم توضیح دادیم که بله و صاحبخانه آشنا بوده و تخفیفاتی هم مبذول داشته در خصوص مبلغ اجاره و اصلا متوجه نبودیم که اجاره دادن خانه در محلهای پر از خانوادههای سعادتمند بشری به افراد مجردی چون ما که درست است که تحصیلکرده و مدرس دانشگاه محسوب میشویم اما به هرحال همان برچسب مجرد (بر وزن فاسد الاخلاق گویا) خورده است بر پیشانی مبارک و در نظر چنین افرادی موجب تعجب هست اینکه سنهامان بالاتر رفته ولی هنوز هم به جای تن دادن به سنتهای پوسیده اجتماعی (که وعده کردهاند به تصدیق هزاران راوی نسلهای مختلف معاصر و غیرمعاصر که نوبت ما هم میشود که حلقهها در دست کنیم و قلاویزها در گردن!) برای رسیدن به همان شادکامیهای بالای هجده سال محدود به زمان و مکان، به دنبال ارتباطی ایدهآلتر هستیم در فرمتی انسانی و نه لزوماً عرفی و یا حتی سانتیمانتالیستی.
پینوشت: میخواهم به نوشته اول برگردم و حرفهایم را جمعبندی کنم. به نظر میرسد اگر در آمریکا برای پیرمردها به عنوان نماد نسل سالخورده در بطن جامعه مصرفگرای تبلیغات زده جایی برای عرض اندام و ابراز وجود انسانی در رسانهها و فیلمها و خرده فرهنگهای اجتماعی وجود ندارد و هر انسان کهنسالی اگر خوششانس باشد قبل از مرگ در عزلت خانه سالمندان در حادثه رانندگی و یا در درگیری مسلحانه دار فانی را وداع میگوید؛ در ایران وضع به مراتب برای مجردها بدتر است زیرا با فرض نسبی بودن ظلم به انسانیت (و در نظر نگرفتن معیارهای حقوق بشری) در مقایسه بیش از نیمی از جامعه ایران هستند که در مناسبات اجتماعی و فرهنگی جایی ندارند و تمامی هنجارهای اجتماعی ابتکاری جایگزین مانند انجمنها و کافهها و پارتیها و شبکههای اجتماعی مسدود و محکوم هستند در عرف حاکم و برای افراد آنچنانی (معادل فحشهای ناموسی کشدار) محسوب میشود. پیرمرد آمریکایی شاید حرمت و جایگاه اجتماعی ندارد اما فردیتاش غیرقابل انکار است و راجع به آن هنوز هم بحث میشود در فیلمها و کتابها. جوان مجرد ایرانی نه حرمت و جایگاه اجتماعی دارد و نه فردیتاش به رسمیت شناخته میشود و نه اصلاً در برنامههای سعادت بشری وعده داده شده اشارهای به وی شدهاست. او محکوم است به رعایت نوبت در اوج گرفتن افیونی (همان به Space رفتن خودمان ـ چشمک) در اثر جنس مرغوب پیچیده شده لای زرورق «ازدواج» تا بلوغ اجتماعی اش را شاید که آینده و در دوران تأهل به رسمیت بشناسند.
سلام
ابتداً ببخشید ولی مجبورم اشاره کنم که "مایع انبساط خاطر" اگر طعنه ی کمیک نداره غلطه و باید به صورت "مایه ی انبساط خاطر" نوشته بشه
در خصوص دوستانی که از زمان تحصیل در دانشگاه علوم و فنون برای ما باقی مانده دسته بندی زیر نشان می دهد که چندان هم دعوی شما مبنی بر ازدواج و در شرف ازدواج بودن عمده ی دوستان چندان صحیح نیست:
مزدوجین:
ساسان یاوری، مهدی مدبر، حامد خوب بخت، محمد فاضل منش، جعفر محمدی، آرش اقدامیان، مجیب مجیدی
مجردین:
مهدی کرشته، امید مجابی، مسعود طاهری، امیر مختاری، رضا حسامی فرد، مهدی یگانه پرست، عنایت علی معصومی مقدم، مهدی شه دوست، امین امین زاده، مسعود هاشمیان، بهزاد صناعی، حنیف ملکی، شاهین مهدی پور (تاجایی که اطلاع دارم)
در شرف ازدواج:
بابک نادری، سهیل آل حاشر
فکر کنم توضیح بیشتری در این مورد نیاز نباشه.
ولی در مورد متنت کاملا موافقم. مرسی که اینقدر دقیق نوشتی
خداحافظ
۱- ممنون از غلطگیری املایی و اشتباه تایپی بوده در متن اصلی و تصحیح کردم.
2- در خصوص دعوی که میفرمایید من اشارهام صرفاً به جماعت علوم و فنونی نبوده و خصوصاً بچههای اتاق پروژه که دوستان مشترک ما هستند مهندس. ضمن اینکه خانمها را از لیست دوستان مشترک حذف کردی و البته چندتایی هستند که مشترکاً میشناختیم و میشناسیم که با بعضی از ایشان صمیمیتهایی هم داشتهایم در گذشته و امروز البته ایشان متأهل شدهاند: گلمر بحری، سمانه مهتدی، لیلا اشراقی، صدف حیدری، زینب نوریان، مانا گودرزی و سارا پیروی.
از جمع آقایان متأهل مهدی نوریان و میثم ابراهیمی را از قلم انداختی و از جمع در شرف ازدواج آقای مختاری را به لیست مزبور باید اضافه میکردی که گویا خبر از جریانات ایشان نداری مهندس و البته اشکالی هم ندارد.
البته چون به آمار اشاره شد، چندتا آمار هم دوستای علوم و فنونی بنده که البته جزو دایره دوستان اتاق پروژهها نبودند و چندسالی هست که متأهل هستند: محمد صداقتکردار، امید صفری، امیرحسین زندهدل، کریم ناظری، مهدی بیدخوری، عمران اسداللهی، حسین اربابون، حسین سادات، مریم جعفری، شهره نوریان، شیرین مرادی و آناهیتا سرفراز.
و البته دوستان دانشگاهی غیر علوم و فنونی و غیر دانشگاهی هم هستند که شما اغلب ایشان را نمیشناسی و اگر نیاز بود بعدا لیست ایشان را هم انتشار بدهیم برایتان.
حرف از آمار زدی، گفتم بیام بهت آمار بدم که حواسم به آمار هست ـ چشمک
سلام حال شما خوبه؟شما سعیده آل حاشر میشناسین؟اگه میشه جوابشو به وبم بفرستید
به من زنگ بزن 09375422308