پیشتر از
شهرام مکری فیلم
ماهی و گربه را دیده بودم و تجربه فرمی جدید آن دستمایه
نقدی شد که در
این پست وبلاگ منتشر کرده بودم. بر خلاف دفعه قبلی این بار که به همراه خانواده و دوستان برای تماشای فیلم رفتیم با توجه به پیشزمینه قبلی آمادگی ذهنی بیشتری برای مواجهه با شیوه روایتگری این فیلمساز داشتیم و وقتی فیلم تمام شد سردرگمی کمتری در درک فیلم و فضای روایتگری در آن پیدا کرده بودیم که جای بسی خوشحالیست!
«داستان هجوم درباره یک تیم ورزشی آماتوری و مربیشان است. اعضای تیم رازی برای پنهان کردن دارند و گروهی در جستجوی پیدا کردن سرنخهایی از این ماجرا هستند. هجوم درباره یک قتل است که در یک ورزشگاه اتفاق افتاده. چند مأمور پلیس در حال بررسی این پرونده هستند و با ورود به این ورزشگاه سرنخهایی از این قتل به دست میآورند...»
همانند
ماهی و گربه فیلم
هجوم هم از جنبه از جنبه شیوه روایت در یک سکانس پلان اتفاق میافتد. این سبک روایت نیاز به دکوپاژ بسیار دقیقی دارد و از آنجا که داستان انتخاب شده نیز دارای پیچیدگی و جنبههای اسرارآمیزی است شخصیتپردازی مهمترین پارامتر در نگه داشتن ارتباط مخاطب با روایت است و نگارنده معتقد است این اثر در مقایسه با
ماهی و گربه در این زمینه موفقتر عمل کردهاست. به عنوان مثال با وجود دوگانگی شخصیتها و تغییر ماهیت آنها در خط سیر داستان، به دلیل شخصیتپردازی نسبتاً قوی مخاطب کمتر در مورد پرسوناژها دچار اشتباه میشود. البته نمیدانم اگر به عنوان بینندهای که یک بار این شیوه روایی را در ماهی و گربه تجربه نکرده باشد به این اثر بنگریم این استدلال چقدر قابلیت اتکا دارد. چون من آن تجربه فرمی نه چندان دلچسب را برای ماهی و گربه در سالن سینما داشتهام و هنگام خروج از سالن دچار سردرگمی در فهم داستان و پیام آن بودم.
همجوم همانند اثر قبلی در ژانر
فیلمهای دلهرهآور (Slasher) ساخته شده و نگاهی سمبولیک و سورئالیستی به موضوعات اجتماعی دارد. اما بر خلاف اثر قبلی که پراکندهگوییهایی درباره زندگی در حاشیه داستان اصلی وجود داشت این بار فیلمساز با کمرنگتر کردن موضوعات حاشیهای به هدف مورد نظر هجوم همهجانبهای میبرد و عنوان اثر هم به صورت سورئال این ساختارشکنی در حال وقوع را به خوبی تداعی مینماید. این تمرکز در فرم (در پیگیری قتل توسط کاراکترها) و محتوا (در پیگیری تضاد مفاهیم مرگ و رهایی) به خوبی در آمده و شایسته توجه و تقدیر است. وجود نمادهای نظیر ققنوس در داستان که نشاندهنده تلاش دائمی انسان برای روشنگری و غلبه بر تباهی است و یا نمادهای دیگری مانند زندگی در حصار و چمدانی که قابلیت عبور و مرور بین دو سوی حصار دارد همگی در خدمت ایجاد و انتقال پیام به مخاطب هستند که در لابلای گفتگوها و طراحیهای هنری به خوبی گنجانده شدهاند.
یکی از ایرادات روایی در داستان ماهی و گربه چند ـ راوی بودن آن بود که در ذهن مخاطب سردرگمی ایجاد میکرد و خوشبختانه کارگردان در هجوم به این موضوع توجه خوبی نشان داده و با اینکه محوریت داستان کنکاشی است درباره کاراکتر مرموز سامان (و از نیمه دوم نگار) در دو فصل اصلی فیلم یعنی از لحظه خروج اول او از دستشویی تا دومین بار که در آینه کاراکتر مشکوک به قتل را به دیگری تحویل میدهد و مجددا با شخصیت اکنون پرداخته خودش در فصل اول مجدداً از دستشویی خارج میشود؛ اما روایتهای ذهنی همگی پیرامون علی هستند و هنگام خروج مجدد وی از دستشویی که تکرار سکانس بازسازی صحنه قتل از زاویه دید دیگری است این بار مخاطب همراه با علی و از دریچه ذهن او به جستجو و کاوش درباره ماجرای داستان ادامه میدهد که کمک شایانی در باز شدن حلقههای پیچیده داستان در ذهن مخاطب مینماید.
پینوشت: همانند سایر نقدهای نگارش شده در این وبلاگ لازم است تأکید شود که نقطهنظرات نگارنده عموماً مربوط به خط سیر داستانی فیلم بوده و در خصوص جنبههای فنی و هنری اثر صاحبنظران باید نظر دهند و این نوشتار در این خصوص موارد مشخصی را ارائه نداده است و علاقهمندان به نقد فیلم میتوانند برای نمونه به
اینجا و
اینجا و یا
اینجا مراجعه داشته باشند.