هنوز 5 کیلومتر از شرکت دور نشدهایم اما فضای اطراف شدیداً تغییر شکل دادهاست؛ کوچههای خلوت با جوی پر از لجن و آب گندیده به جای بزرگراههای شلوغ و پر تردد؛ اراذل اوباش خیابانی به جای پورشهسواران ادکلنزده و غیره و غیره ...
گشتن به دنبال خانه در محلههای ارزان قیمت قدیمی تهران کار خیلی دشواری است. خصوصاً آنکه بخواهی با قصد یافتن سرپناهی یهکم ارزانتر، بعد از اتمام تعطیلات نوروزی در خارج از فصل نقل و انتقالات انجامش بدهی. مثل داستان معروف قیر و قیف میماند: یکی در خانه نیست؛ یکی خانه را اجاره داده و به بنگاه معاملاتی اعلام نکرده؛ یکی در بنگاه را باز نکرده؛ یکی خارج از قیمت میگوید؛ یکی خارج از محل؛ یکی به مجرد خانه نمیدهد و یکی خانهای در حال فروریختن را به عنوان ملک دربستی معرفی میکند و غیره و غیره! همینجور حاصل چند ساعت تلاش میشود کشف این حقیقت که در در بالای شهر هم تهران بیقولههایی وجود دارند که با نرخ پول خون پدرشان برای درآمد ناچیز شما کیسه دوختهاند؛ محلههایی با کوچههای کمعرض؛ پر از چاله؛ شلوغ و بدبو؛ خانههایی که دیوارهایشان ترک دارد و مستأجران قبلی یا دانشجویند؛ یا زوجهای معتاد و یا غیر رسمی و یا چون صاحبخانه ودیعه اجاره را در موعد پس نداده دربهای خانه را قفل کرده و به جای دیگری رفتهاند؛ نوعی زاغهنشینی در وسط پایتخت دومین تولیدکننده نفت و گاز دنیا؛ آنهم با پرداخت انواع کمیسیون رسمی و غیر رسمی به انواع ادارات شهرداری، دارایی، برق، مخابرات، آب و فاضلاب و غیره و غیره!
شب که میشود خسته و کوفته پشت فرمان در ترافیک بزرگراه به بیخیالی مردم خیره میشوی؛ و هنگامی که به خانه بر میگردی و گوشه و کنار آنرا با مخروبههایی که به عنوان سرپناه به تو نشان دادهاند مقایسه میکنی؛ ناخودآگاه این جمله به زبانت جاری میشود که خانهای که هماکنون در آن هستی جای بهتری برای زندگیست ...
بسیار عالی، واقعیتی رو که روزمره تعداد زیادی از ما به نوعی درگیر اون هستیم به کوتاه ترین شکل بیان شد
قربان شما دکترجون