داستانها اگه کمدی باشند اغلب یه جور شروع میشوند. یه آدم سرگردان یا بیدست و پا با کلی آرزوهای بزرگتر از حد خودش، که اغلب همان فانتزیهای ذهنی نویسنده در دوران مختلفی از زندگیاش بوده یا هستند، با کسی یا حادثهای برخورد میکنند و موقعیتهای بعدی قرار است به نشاط خواننده بیافزایند و همان فانتزیها را با زبان بیزبانی اثبات و القاء کنند.
داستانها اگه تراژدی باشند هم اغلب یه جور شروع دارند. یه آدم سرگردان یا شکستخورده و یا مواجه شده با حادثهای در پلان قبل از شروع داستان که یا آرزوهایش به فنا رفته، یا معشوق از کف داده و یا انسانیتش خدشهدار شده و غیره و غیره، با کسی یا حادثهای برخورد میکند و موقعیتهای بعدی قرار است به عمق تفکر خواننده بیافزایند و یا برای القاء و اثبات چیزی در ذهن وی تلاش نمایند.
اگر زندگی یه داستان در حال نوشتن باشه، به نظر تراژدی هست یا کمدی یا هر دو؟ چند وقت پیش یه جمله کنایه آمیز در جایی خوندم که از وقوع تراژدی و کمدی به صورت متوالی با فاصله زمانی چند سال نسبت به هم صحبت میکرد با این مضمون که «ما همیشه یا جای درست بودیم در زمان غلط و یا جای غلط بودیم در زمان درست» که اشاره به همان دو وجهی تراژدی و کمدی همزمان دارد. ولی جدا از این استعارهها و کارکلیماتورها ماهیت زندگی واقعاً چیست؟ تراژدی یا کمدی یا هر دو؟
پینوشت: اینجور وقتها که مخ آدم میخوره به بنبست، یه جمله کدخدامنشانه هست که میگه «زندگی باید کرد». البته این جمله به شکلهای دیگری هم مطرح شده مثلا «باید زندگی کرد» یا «کرد باید زندگی» یا «زندگی کرد باید» و غیره و غیره و بسته به اینکه ویرگول مربوطه و علامت مفعولی را در کجای جمله اضافه کنی معانی برایت فرق خواهند داشت قطعاً!
چه اهمیتی داره واقعاً این سؤال. یعنی اگر به این نتیجه برسیم که زندگی کمدیه جالبتر میشه یا اگه تراژدیه تلختر؛ اگه یکی از اینا باشه مگه برای همه هم همینطوره؛ اگه یک بازه از زندگی توی یک ژانر باشه یعنی باقیش هم همینه؟ سؤال چرندیه از نظر من (سلام آقای گلستان) و از لفاظیهای توی صف نونوایی.
اینکه ماهیت زندگی چی هست مهمه و پرسش حل نشده ذهن منه، نه آن نتایج فرمالیستی که «زندگی تراژدی هست پس تلخ است» یا «زندگی کمدی است پس جالب است» و غیره و غیره.
در واقع سئوال میتونه فلسفیتر باشه به این شکل که آیا باید قدر زندگی را دانست چون یک «هدیه» است از منشاء معلوم یا نامعلوم؟ یا نه چون منشاء آن «تصادف» است فقط باید از ابتدا تا انتها آن را سر گذراند؟ و اگر «هدیه» نیست و «تصادفی» هم نیست، پس چی است؟ آیا «خودشبیه» است و هر جزئی از زندگی از قوانینی که برای کل آن قابل تصور هستند پیروی میکند؟ آیا اصلا «هدفمند» هست و قابل برنامهریزی؟ یا بخشی از الگویی هست که درکش برای ما مشخص نیست؟ یا چی؟
چارلی چاپلین میگه:
Life is a tragedy when seen in close-up, but a comedy in long-shot
سلام
امید نیک
ما از این زحمات شما در تدوین و تهیه این وبلاگ تشکر می کنیم
سلام
1. زندگی تو یا زندگی من؟
2. اگه زندگی من پس به تو چه؟
3. اگه زندگی تو، تو مگه زندگی می کنی؟ D:
4. اگه نه زندگی من نه زندگی تو پس مگه فوضولی تو زندگی مردم سرک می کشی؟
امید جان، با این قیمت دلار وقتی بحث رابطه ما و زندگی مطرح میشه، ویرگول رو هر جا بذاری زندگی فاعل از آب درمیاد و ما هم مفعول...