دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

دیوار آزاد

اجتماعی ـ فرهنگی ـ طنز

قطعیت باینری (Binary Certainty)


در زندگی ایرانی پیرامون مسائل اجتماعی و شخصی افراد یک قاعده وجود دارد که من هر وقت می‌خواهم به آن اشاره کنم از اصطلاح قطعیت باینری (دو وجهی) استفاده می‌کنم. قضیه از این قرار است که به خاطر پیش‌زمینه‌های عرفی و فرهنگی حاکم بر فضای اجتماع بحران زده ایرانی قانون بیولوژیک تنازع برای بقا و ضرورت چرخاندن چرخ زندگانی بخش عمده‌ای از زمان و انرژی افراد را در شبانه‌روز به خود اختصاص می‌دهد و اغلب ایشان کمتر فرصت پیدا می‌کنند تا به مسائلی فراتر از امرار معاش فکر نمایند. به همین دلیل کاهش صورت‌های مسائل اجتماعی به گزاره‌های دوگانه مطلق خیلی شایع و طبیعی به نظر می‌رسد.
بگذارید برای روشن شدن موضوع یک مثال بزنم. فردی را در سن هجده سالگی در نظر بگیرید. این فرد یا مرد است و یا زن. اگر مرد است یا شرایط معافیت از خدمت سربازی را دارا است و یا خیر. اگر شرایط معافیت از سربازی را ندارد یا از خانواده‌ای متمول است و یا نیست. اگر از خانواده‌ای متمول نیست یا امکان درس خواندن و دانشگاه رفتن را دارد و یا ندارد. و همینطور با تداوم این شاخه‌های دوگانه، مسیرهای بعدی زندگی فرد تا لحظه مرگ قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد.



هنگامی که قطعیت باینری به عموم مسائل زندگی تعمیم می‌یابد، فرد در بسیاری از مقاطع حساس و سرنوشت‌ساز زندگی مجبور به انتخاب بین دو گزینه و دو شاخه کلی از مسیرهای پیش رویش شده و اغلب توانایی نشان دادن خلاقیت در تصمیم‌گیری‌ها را از دست می‌دهد.

به باور نگارنده یک نظام اجتماعی پویا و سالم باید با ارائه چتر حمایتی خود بر اعضای جامعه شرایط را به گونه‌ای فراهم آورد که در برخی از این مقاطع گزینه‌های پیش رو بیشتر از دو وجه مطلق از شرایط باشند. اما شرایط جامعه ما متأسفانه دقیقاً در مسیر برعکس در تلاش مستمر برای تثبیت قطعیت باینری در مسائل کلی و جزئی افراد است و در این راستا حتی سمت‌گیری ایدئولوژیک هم دارد و انتخاب‌های به زعم خود اشتباه را به هیچ عنوان مورد گذشت قرار نمی‌دهد. اینگونه می‌شود که برای انتخاب‌های غیر عرفی و غیر معمول افراد مجبور به تحمل مخالفت پنهان و آشکار و همچنین پرداخت هزینه‌های گزاف هستند و اگر بر فرض بر مسیرهای غیر معمول اصرار بورزند و از آزمون سرنوشت تدارک دیده شده با موفقیت بیرون نیایند به آینه عبرت دیگران تبدیل می‌شوند و اگر موفق باشند به عنوان یک استثناء غیرقابل تعمیم به بقیه افراد در نظر گرفته شده و مورد انکار قرار می‌گیرند.

وقتی از انتخاب غیرعرفی سخن می‌گوئیم اشاره به بسیاری از وضعیت‌های زندگی ما دارد که در لحظه تصمیم‌گیری از بین دو طیف از حالت‌های مختلف، گزینه‌ای را بر می‌گزینیم که کمتر مورد اقبال عمومی است. برای مثال اینکه در مسائل کاری و تجاری کارآفرین باشیم یا کارمند و یا در مسائل شخصی مانند معاشرت با دیگران، شیوه‌ای سنتی و عرفی در چارچوب خانواده را مدنظر قرار داشته باشیم یا تلاش برای داشتن روابطی از نوع دیگر و غیره و غیره.


جمع‌بندی بحث:خلاقیت عنصری کلیدی در تفکر است و قطعیت باینری مؤلفه‌ای مخرب در جهت از بین بردن خلاقیت محسوب می‌شود. بر اساس همان الگو و قاعده دو وجهی بر ما به عنوان عناصر تشکیل دهنده جامعه فرض است که در مقابل این واقعیت نامطلوب جامعه کنونی ایران تسلیم و مرعوب باشیم و دائماً از سرنوشت دم بزنیم و یا ناراضی و عصیانگر باشیم و البته هزینه‌هایش را نیز تحمل کنیم. هنوز یک گزاره اجتماعی ثالث در این راستا مطرح نشده که هم ضامن موفقیت نسبی باشد و هم قوه خلاق تفکر افراد را مدنظر قرار دهد. شاید هم وظیفه ما این باشد که راه سومی پیدا کنیم، نمی‌دانم.
نظرات 7 + ارسال نظر
پ. پژوهش جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://ppajouhesh.blogfa.com

صادقانه بگم امید جان، این الگو هم از آن دست الگوهای ساده‌شده‌ای بود که فقط روی کاغذ وجود دارند ولی در دنیای واقع چنین نیست. مشکل ما کامپیوتری‌ها این است که الگوهای ذهنی‌مان طوری پرورده شده که همه‌چیز را ساده‌شده می‌نگریم. در این مثال خاص مثلاً، در دنیای واقع هیچ‌کدام از انتخاب‌ها به اکیدی شاخه‌های این گراف باینری شما نیست. همه‌چیز طیفی است مابین دو شاخه که می‌توان از بینشان انتخاب کرد یا گاهی حتی غیرانتخابی باشد. درست مثل ترکیب رنگ‌ها که می‌توان در هر مرحله از زندگی از دو رنگ موجود یکی یا ترکیبی از آن‌ها را به هر نسبتی برداشت. البته من نفهمیدم ربط نظام اجتماعی به انتخاب‌های زندگی چه بود. یکی از همین انتخاب‌ها هم مطمئناً انتخاب جامعه‌ی مورد نظر فرد است که اگر جامعه با معیارهای موردنظرش همخوانی نداشت تعویضش می‌کند (کاری که در نسل من و تو آن‌قدر زیاد شده که برای دیگران عجیب است چرا امثال من و تو هنوز ساکن ایرانیم).

اتفاقا اظهارات شما نشان می‌دهد که به دلیل اراده‌ای که در مخالفت کردن با گزینه‌های تحمیلی داشته‌اید از پذیرش جبر ناشی از این الگو مصون مانده‌اید. مهندس من طرفدار این الگو نیستم و برعکس منتقدش هم هستم. حرف شما را قبول ندارم که در هنگام تصمیم‌گیری با طیفی از گزینه‌ها مواجه هستیم. حداقل تجربه زندگی من که اینجوری نبوده و به نظرم میاد دچار سوءتفاهم شده‌اید نسبت به موضوع. در جامعه‌شناسی بر خلاف پدیدارشناسی یا رفتار شناسی اغلب مؤلفه‌ها جنبه کیفی دارند. برای مثال درختی که ترسیم کردم یک برداشت کیفی از موضوع بوده، فرضا برای خدمت سربازی قطعاً گزینه‌های متعددی وجود دارد؛ اما کدامیک منطقی و عقلانی هستند و هنگامیکه شرایط معافی فراهم نباشد چه درصدی از مشمولین فرار از خدمت (فرضاً به عنوان راه سوم) را بر می‌گزینند؟
نگارنده منظورش از بحث قطعیت باینری توجه به خصیصه عمومی افراد در بحث تصمیم‌گیری بوده و همانطور که شما فرمودین الگویی برای پوشش کل حالت‌ها نمی‌توان ارائه داد. بحث فقط در رابطه با اکثریت افراد است که هر چه هم می‌کشیم از دست جهالت و نزدیک‌بینی ایشان است

ammar شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.360degree.blogsky.com

خوش به حال بنده که اصلا به هیچ درختی حساب نیستم

مهدی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام
من کم اینجا کامنت مینویسم ولی به این معنی نیست که سر نمیزنم. خیلی هم سر میزنم ولی معمولا پستات خیلی غلیظه امید جان!!!
این پستت رو قبول دارم. موافقم که زندگی ماها تو این جامعه ی روی لبه ی تیغ حرکت کن، از پیش نوشته شده است. در واقع اکثرش. و کل هنر ما اینه که گهگاهی امکان خروج از این تسلسل باطل رو پیدا کنیم و اونقدر جسارت داشته باشیم که خارج بشیم و یه زندگی غیر از اونچیزی که عرف برامون نوشته رو رقم بزنیم. ولی این رو هم دقت کن که اونایی که جور دیگر زندگی کردن رو در پیش میگیرن همش از همه جهت در حال تازیانه خوردن هستن. چون دارن قواعد و عرف رو میشکونن!!
تو شاید از مسعود هاشمیان و روش زندگیش خوشت نیاد. ولی واقعا مسعود یکی از آدماییه که من میشناسم از این تسلسل برای مدتی خارج شد. هرچند دوباره هم وارد یه تسلسل دیگه شد.
من دارم تلاش میکنم این زندگی روی مد یا روی عرف رو کلا در زندگیم نداشته باشم. (هرچند به هیچ وجه نمیشه همه اش رو حذف کرد) ولی هر تیکه اش رو که میشکونم احساس بزرگی و موفقیت وصف ناپذیر میکنم.
شاید این پستت تنه به تنه ی پستای من در مورد اجتناب از غرق شدن در روزمرگی باشه.
به هر حال اگر راه حل هایی یا نکات اجرایی برای این موضوع میشناسی قطعا به کمک همه ی خوانندگان میاد.
من چراغ اول رو روشن میکنم: سفر- مسافرت به جاهای جدید یکی از قطعی ترین روشها برای پیشگیری از روزمرگیه. یه بزرگی میگه سالی حداقل دو جا برید که تا حالا نرفتید.
خداحافظ

سپاس از پیام پر مهر شما و البته موافقت و مرافقت با اکثر نکاتی که گفتی. فقط به نظرم میاد بازم مجبوریم در خصوص هاشمیان و پروفایل زندگی معاصرش (به عنوان فردی عرف‌شکن) مثل گذشته اختلاف‌نظر داشته باشیم. از دیدگاه من با توجه به اذعان همیشگی خودشان و هم با توجه به شناختی که از دیدگاه محافظه‌انگار ایشان نسبت به زندگی دارم بحث عرف‌شکنی در رابطه با ایشان مطرح نیست و حداکثر بتوان درباره خودشکنی صحبت کرد. یعنی همانگونه که در گذشته هم تحولات در ایشان باقی دنیا را به هیچی حساب نمی‌کرد الان هم همینطوره و فقط Context تغییر کرده و قالب رفتاری مطابق همان فرم سابق است.

ses یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ب.ظ

شاید به خاطر اینه که باینری بهینه تره!!؟!!
;)

ساسان جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ

آدم دوقطبی مزخرف D:

روشنک چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:35 ب.ظ

تحلیل جالبی بود. ولی به نظر من در همه جوامع همینه. یعنی موقعیت اجتماعی اقتصادی تو همین شرایط باینری رو پیش میاره و افراد خلاقیتشون رو نه توی انتای بلکه توی عملکرد توی انتخابشون نشون می دن. تفاوتش شاید این باشه توی یک جامعه پیشرفته آدم توی هر کدوم از دو گزینه باینری می تونه موفق باشه و ارزش اجتماعی داشته باشه ولی تو ایران مثلا نرفتن دانشگاه باعث بشه به شدت عقب بیفته. یعنی یک انتخاب اشتباه سقوط 100% همراه داشته باشه. به علاوه حمایت دولتی روی خرده بیزینس ها وجود نداره که کار رو برای کارآفرینان توی گزینه های باینری کمتر مورد توجه سخت می کنه.

راستی توی جامعه پیشرفته هم افراد برای گزینه های غیر عرفی هزینه اجتماعی زیادی می دن تا زمانی که به موفقیت چشم گیری برسن. مثلا اینکه تو از دانشگاه استعفا بدی و بری دنبال جهان گردی تو خانواده ها قابل قبول نیست. فرقش شاید این باشه که یکی این وسط می تونه مثلا بیل گیتس بشه.

من یک تئوری دیگه هم دارم اینجا: اونم قصه گو هایی هستند که قصه بیل گیتس ها رو سر زبون ها می اندازند. دنیا پر از کتاب هاییه که می گن با اراده تو همه چیز ممکنه. این درست نیست. نقطه اجتماعی و اقتصادی که ازش شروع می کنی خیلی مهمه. حتی عملا گزینه های باینری تو را تا فاصله دوری مشخص می کنه. این هم یک روش دیگه برای تزریق انرژی به سیستم و بهره برداریه. استیو جابز ها حیلی احتمالشون کمه. تازه خود استیو جابز ها هم این داستان رو بیشتر تقویت می کنند که از هیچ شروع کرده اند تا آدم های خود ساخته ای به نظر برسند. توی این جامعه آمریکای شمالی تو بدون پول به قعر سقوط می کنی، چطور ممکنه تو بدون پشتوانه مالی، عاطفی یا... یه روز زیر همه چی بزنی؟

همان بحث معروف تابع X0 را می‌فرمایید که اشاره می‌کند غیر از فاکتورهای بنیادینی نظیر تلاش و دانش، فاکتور کلیدی پیشینه آدم نیز قطعا تأثیر زیادی در نتیجه فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی او دارد.

روشنک سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ق.ظ

نمی دونستم اسم داره، باز من دیر دنیا اومدم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد