یه روز بد روزی نیست که کارمند بیادب دانشگاه بعد از اینکه بر خلاف اطلاعیهای که پشت درب اتاقش چسبانده به جای ساعت ده، یازده و نیم بیاد سر کارش و بعد در دو جمله طعنهآمیز در جواب اینکه برای گرفتن مدرک موقت چه باید کرد حوالهات بدهد به سایت دانشگاه و تو احساس کنی علیرغم میل باطنی به جای دادن چندتا فحش کشدار کاری جز ترک کردن محل نمیتوانی انجام بدی.
یه روز بد روزی نیست که در رستوران جوجه کباب سفارش بدی و بعدش همه جور غذایی از توی آشپزخانه کوفتی بیاد بیرون جز همانی که تو سفارش دادی و بعد از اینکه زیر پاهات کلی علف سبز شد و غذا رسید به دست، نه یه تکه یخ پیدا کنی برای خوردن نوشابه گرمازده بیمزه؛ نه همصحبتی برای اینکه حوصلهات در تنهایی پشت میز سر نرود و نه حتی یه لیوان چای که بعد از غذا بریزی در خندق بلا و غیره و غیره.
یه روز بد روزی نیست که از سردرد در حالت انفجار قرار بگیری و دوست نداشته باشی با یک مشت دانشجو سر و کله بزنی؛ اما مجبور باشی تا ساعت هفت غروب در شهر دودزده تماما ابری تمرین حل کنی به جای آنها در سر کلاس و تازه نمره هم بدهی به راه حل خودت که همه از روی تابلو کپی کرده و تحویلت داده اند.
یه روز بد روزی نیست که بلاتکلیفی تمام لحظههای ظهر تا شب رو با هزار جور فکر و خیال مثل خوره بندازه به جونت و تو همزمان باید چهار تا چشم هم قرض کنی که مبادا توی ترافیک عباسآباد از چپ و راست مورد اصابت موجودات پشت فرمان سایر ماشینها قرار نگیری.
یه روز بد روزی نیست که مجبور باشی برای نوشتن یه مطلب کوفتی برای سومین بار در طول عمر آشناییات با یک موجود مخ کلنگ، روی کامپیوترش نرم افزار آفیس نصب کنی با مشقت فراوان و آخر سر هم نه فونتی گیرت بیاد که نوشتهها توی ذوقت نخوره و نه اینترنتی برای آپلود و نه غیره غیره.
یه روز بد روزیه که موهای سفیدشدهات رو توی آینه میبینی و هیکل بدقوارهات به یادت میاندازه که حتی توی صف سیاهی لشگرها هم جایی برای تو نیست چه برسد به آرتیستهای درجه دو و درجه سه و باید در این تنهایی سابقاً انتخابی و امروزه اجباری بشینی پای اینترنت و شکایتنامه بنویسی و بفرستی در کائنات که شاید بارندگی و رعد و برق بادباکبازها را به جای دور دور شبانه بنشاند پای وب و گذری بیایند و کامنتی حواله کل مزخرفات کوفتیات بکنند و غیره و غیره.
یه روز بد روزیه که درست در لحظهای که به قول
ماکسیم به دوست داشته شدن نیاز داری هیچکس جز طعنه و یا کم محلی سیگنالی نفرسته و تو همهاش به خودت و تفکراتت فحش بدی که فرضاً چرا اینهمه سال از ارزشنمندی فردیت انسانها سخنسرایی و همزمان خودت را در مرداب روزمرگی بیوقفه غرق کردهای و غیره و غیره. آره عزیز، یه روز بد یه اینجور روزیه
خوب برادر نیستی دیگه
ولی باش ما دوستت داریم
سپاس از لطف شما عزیز
برادر من...
قبل اینکه این ایمیل وبلاگت به دست ما برسه (بخونمش منظورم است). بنده از صبح کله سحر توی فکر شما بودم و دلم برات به شدت تنگ شده بود....
از این داستانا هست امید خان.... هم برای ما هم برای شما...
دلم می خواد بشینیم دو کلام حرف با هم بزنیم. واقعاً می گم دلم تنگت شده..
مشتاق دیداریم مهندس
روز بد روزیه که ...
روز بد تا اطلاع ثانوی هر روزه ...
ayyyy baba Delet Porehaaaaaaa ostad :x
مهندس سرریز کرده؛ Overflow یادتان که هست ـ چشمک
واسه منم خیلی روز بدی بود.انقد که از گریه چشمام پفففففف کرده.الان که 4:27 صبحه دارم فکر می کنم فردا رو چطور شروع کنم.اصلا شروع کنم یا نه..
به امید اینکه کمتر از این روزهای بد داشته باشیم در آینده
روز بد اون روزیه که یه چیزی ازت کم بشه که دوسش داری و قسمتی از وجودته مثل عشق دوست داشتن انسانی زیستن خوش فکر نگریستن .... یا اینکه به فکرت به درونت ارزش نویی اضافه نشه .. ;) اینا که گفتی واسه خستگی روح آدماست نه بدیهای یه روز ..... ;) :DD
سپاس علی جان،
تو درست نمیشوی مثل سابق هنوزم ایدهآلیست و رمانتیک هستی مهندس ـ چشمک
آقا امید
ما دوست داریم. غمت نباشه دااش
;)
سپاس از لطف شما عزیز
Baleeee ?Ostad Mage Mishe DaRsaye Shoma Yadam Bere, Hame Rooza Badam Nis, Faktor Begirin Shioma Badaro, Be khooba Fekonin (khande Riz Riz
رییس داشتم فکر میکردم که تعریف روز بد در مقایسه با تعریف روز خوب بدست میاد، توی این فکرا بودم که توی این تعطیلی اومدم اینترنت یه کم خاک و خولای این سایتا رو بزنم کنار (:دی) که رسیدم به وبلاگ شما! بعدش فهمیدیم که نه خیر ! تعریف یه روز بد رو میشه در مقایسه با یه روز کمتر بد هم بدست آورد. فکر کنم اصلا اصل استقرا هم اینطوری اختراع شد. بعدش یاد یه جمله معروف افتادم، اگه خواستی بری لوبیا بخوری، منم صدا کن!
حتماً، مفصل ـ چشمک
شما دیگه چرا؟
نبینید از این روزای بد!
نمی دونم دیگه چی باید بگم (لطفا نگید وقتی نمی دونی چه کاریه کامنت می ذاری!! بالاخره یه جور باید بهم کمک کنیم این زندگیه پیش بره دیگه)
آروم داد بزنم بییییییییییییییی خیییییییییییییییییییییاااااااااااااالللللللللللل کمکی می کنه؟
والا چه عرض کنم. بعضی وقتا آدم دلش پره داد زدن کمکش میکنه. ممنون که به یادم بودین
سلام
امید اونقده از این پستت خوشحالم که نگو! نه اینکه روز بدت خوشحالم کرده. به این خاطر که حاضر شدی تو وبلاگت از این درد بنویسی. [بوس]
آخ این روزای چهل و چند غروبه، روزایی که به لعنت خدا هم نمی ارزه چقدر زیاد شده توزندگی جوانهای دهه شصت!
همه داغون، همه نالان، همه در حال فحش به در و دیوار.
بنویس. تو وبلاگ نوشتن از رو کاغذ موفق تره. کلی همدرد پیدا میکنی که تحملش رو برات راحت تر میکنه
خداحافظ
من به قربانت شوم. فحش دادن به صدر تا ذیل این زندگی کوفتی عادت دیرینه شده بین ماها عزیز.
وقتی هیچ چیز درست پیش نمیرود و انگار نفرین شده زندگی در این به قول معروف دار مکافاتی که ما جرم نکرده معلوم نیست برای چه دائماً در حال مجازات شدن هستیم برای هر نفسی که فرو میبریم و هر آرزوی که در دلهامان باعث خوشی و آسایشی لحظهای و ذهنی میشود.
حرف دل همه ما جووناست امیدوارم این روزها کمتر بشه
درود بر همه شما جوونها